۱۱ آذر ۱۳۸۸

پاسخ خود آزمايي هاي ادبيات فارسي 2

خودآزمايي درس اول ص5 1- اي كريمي كه بخشنده ي عطايي واي حكيمي كه پوشنده ي خطايي . -در دل هاي ما جز تخم محبت مكار وبرتن وجان هاي ما جز الطاف و مرحمت خود منگار . - به نام آن خدايي كه نام او راحت روح است وپيغام او مفتاح وفتوح است . - سلام او در وقت صباح مؤمنان را صبوح است وذكر او مرهم دل مجروح است . 2- اعمال انسان ، تلميح دارد به حديث «الدنيا مزرعه الاخره» 3- اشاره دارد به ضربت خوردن حضرت علي (ع) وبه شهادت رسيدن ايشان به دست عبدالرحمن بن ملجم مرادي وحضرت علي (ع) به امام حسن (ع) دستور داد كه با او مدارا كنند . 4- بيت هشتم (( نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيّرم چه نامم شه مُلك لافتي را )) 5- منظور از پيام آشنا در بيت حافظ(( معشوق وخدا )) وآشنا «عاشق وخود حافظ » است . ولي در اين شعر كه شهريار آن را از حافظ تضمين كرده است منظور از پيام آشنا «حضرت علي(ع) »و آشنا «خود شهريار» مي باشد . 6- الف: هركاري كه با نام خدا آغازنشود ، ابتر است. اشاره دارد به حديث «كُلُّ امرٍذي بالٍ لَم يَبدأُ فيه بِبِسمِ الله فَهُوَ ابتر ب : در درس ناله ي مرغ اسير ومرغ گرفتارسال اول : 7-آن كسي راكه دراين ملك سليمان كرديم ملت امروزيقين كرد كه اواهريمن است به يكي از داستان هاي حضرت سليمان اشاره دارد . ج )بيسستون برسرراهست مبادازشيرين خبري گفته و غمگين دل فرهاد كنيد ( به داستان شيرين و فرهاد اشاره دارد) 7- الهي يكتاي بي همتايي ، قيوم توانايي ، برهمه چيز بينايي، درهمه حال دانايي ، ازعيب مصفايي ،ازشرك مبرايي ،اصل هردوايي ،داروي دلهايي. الهي ازما هركه را بيني معيوب بيني ،هر كرداربيني همه با تقصير بيني ،بااين همه باران رحمت تو باز نايستد و جز گل كرم نرويد . الهي غافلانيم نه كافرانيم ، صمدا به بركت نواختگان حضرت تو وبه بركت گداختگان هيبت تو ،الهي به بركت متحيران جلال تو و به بركت مقهوران قهرتو كه ما را به صحراي هدايت آري واز اين وحشت آباد(دنيا ) به روضه اقدس رساني . (از كتاب مجموعه مناجاتهاي خواجه عبدا..انصاري) ص:22، 21، 75 خود آزمايي درس دوم( رستم واشكبوس) ص11 1-به خاك افكندن :كنايه ازشكست دادن ، كشتن ونابود كردن 2- الف . تهمتن برآشفت و باتوس گفت كه رُهّام را جــام باده ست جفت ب- كُشاني بدو گفت :با تو سليـــــح نبينم همي جز فســــوس و مزيح ج- بدو گفت :خندان كه نــام تو چيست تن بي سرت را كه خواهد گريست د – به شهر تو شيــــــرونهنگ وپلنگ سوار اندرآيينه هـــر سه به جنگ هم اكنون تو را أي نبــــــرده سوار پياده بيـــــامـوزمــــت كارزار و- بخنديد رستـــــــم به آواز گفــت كه بنشين كنـــار گران مايه جفت سزد گر بداري ســـــــرش در كنار زماني برآســايي از كــــــارزار 3- الف: زمينه داستاني : كل ماجرا به صورت داستاني بيان شده است ب: زمينه فرق عادت : چو بوسيد پيكان سر انگشت اوي گذركردبرمهره ي پشت اوي ج: زمينه قهرماني : جنگ ونبرد تن به تن نشانگر زمينه قهرماني است د: زمينه ملي : دفاع رستم ازكشوروطن خود بيانگر زمينه ي ملي است 4-تو مركز سپاه را با نهايت دقت نگهدار يا تو مركز سپاه را به نظم وترتيب حفظ كرد يا مقررفرماندهي را منظم كن 5- پياده نديدي كه جنگ آورد سرسر كشان زيرسنگ آورد بدو گفت خندان كه نام تو چيست تن بي سرت را كه خواهد گريست به شهرتوشيرونهنگ و پلنگ سواراندر آينه هرسه به جنگ ؟ 6- الف: كمان را به زه كردزواشكبوس تن لرزلرزان ورخ سندروس به رستم برآنكه بباريد تير تهمتن براوگفت برخيره خير همي رنج داري تن خويش را دو بازي وجان بد انديش را ب: تهمتن چنين داد پاسخ بدوي كه أي بيهده مرد پرخاش جوي پياده نديدي كه جنگ آورد سرسركشان زيرسنگ آورد 7- براو راست خم كرراست فروش ازخم چرخ چا چي بخاست ))واج آرايي درصامت (خ چ) مرا مادرم نام مرگ تركرد زمانه مراپنگ ترگتو كرد واج آرايي درصامت ((م وت)) 8- به گرزگران دست برد اشكبوس زمين آهنين شد سپهرآبنوس چو بوسيد پيكان سرانگشت اوي گذركرد برمهره ي پشت اوي بشد تيزرهام با خودوگير همي گرد رزم اندرآمد به ابر بزد بر بروسينه ي اشكبوس سپهرآن زمان دست اوداد بوس درس سوم ( حمله ي حيدر ) 1- خشمگين شدن نشان دادن خشم شديد 2- هژبر ژ يان وشيراله وشيرخداوشجاع غضنفرواستعاره از حضرت علي (ع) 3-چون شاعربه بازآفريني يك ماجراي تاريخي دست زده است واز حماسه طبيعي شاهنامه فردوسي تقليد كرده است يعني تنها شكل ظاهر آن را به سمت وسوي حماسه طبيعي سوق داده است وبه همين دليل (جنبه هاي ملي واسطوره أي درآن وجود ندارد وبيشتر صحنه هاي آن ساختگي است واصالت حماسه درآن ديده نميشود ) 4-نمونه أي از حماسه ي مصنوعي شهنشاه نامه فتحعلي خان / مختارنامه/ ظفرنامه مستوفي / خاوران نامه ي ابن حسام يوسفي كه شرح جنگهاي حضرت علي ع است / انه ايد وپر يل 5 – 13 بيت 13 اله وا دها چون حروف قافيه مشترك ندارند سپربر سر آورد شيراله علم كرد شمشير آن ا دها 6-مولوي شخصيت والاي حضرت علي ع توصيف كرده ونتيجه اخلاقي گرفته است ولي با ذل مشهدي فقط جنبه ي حماسي وشهامت حضرت علي ع را بيان كرده است × بيان مولوي عارفانه است ولي بيان باذل مشهدي حماسي شعرا يك نظم ديني است × درشعر مولوي در مورد خود اندا ختن عمرو بر چهره ي مبارك حضرت علي ع است ولي در شعر بازل مشهدي حسين نيست. ×در شعر مولوي پيوسته عدل وداد حضرت علي ع در مقابل ظلم وستم عمرجلوه گر است در حالي درشعر با × شعر مولوي بيشتر جنبه ي تعليمي در راستاي پند وموعظه است ودرتاروپودش با ايمان مردم پيوند نا گسستني دارد ولي در شعر باذل × قالب هر دو مثنوي است خودآزمايي درس چهارم ( بچه هاي آسمان ) ص26 1- چون جايزه نفر سوم علا وه بر نشان مسابقه و جام پيروزي ويك هفته اردوي رامسر – يك جفت كفش ورزشي بود , علي مي خواست نفر سوم شود تا كفش را ببرد و آن را به خواهرش بدهد . 2- آنجا كه مي نويسد : عده أي از خانواده ها از بچه هاي خود عكس و فيلم مي گيرند وگروهي هم با آب وشيريني و آب ميوه از بچه هاي خود پذيرايي مي كنند .اما علي مات ومبهوت فضاشده است وبا كفش كهنه اش اطراف را تماشا مي كند . 3- به علت قداست وخلوص نيت و ايثار وفداكاري واز خود گذشتگي علي و زهرا بخصوص علي به نوعي آنها را مقدس كرده است كه رفتار آنان نوري از انوار ذات الهي است و آسماني است نه زميني . 4و5 تكليف دانش آموز است . خود آزمايي درس پنجم كباب غاز ص42 1-از ماست كه برماست يعني سرچشمه بسياري ازبلاها وبدبختي ها خود انسان است 2-آنجاكه ميزبان به مهمانان اصرار مي كند از كباب غاز كه شكمش را از آلوي برنمان پركرده اند بخورند به تصور اينكه هنوز بر سر قرار قبلي خود مي باشد واز آن نمي خورد ولي بر خلاف انتظار به محض اينكه ميزبان چنين حرفي مي زند مصطفي اختيار خود را از دست داده شروع به خوردن كباب غاز مي كند وبقيه ميهمانان هم به تبع او به جان غاز مي افتد ودريك چشم به جان غاز مي افتد ودريك چشم به هم زدن همه آن را مي خورند . 3- او از سبك نثر ساده و محاوره أي استفاده كرده است و با آوردن طنز وضرب المثل مختلف و اصطلا حات عاميانه توصيفات جزيي كنايات و.. مطالب انتقادي خود را بيان كرده است 4-جلو كسي درآمدن : درست ومناسب پذيرايي كردن سماق مكيدن : بيهوده منتظرماندن شكم را صابون زدن : به خود اميد وعده دادن چند مرده حلاج بودن : چه اندازه توانايي و كارايي انجام دادن كاري را داشتن / كاري را دور از انتظار انجام داده . 5-الف: اين آدم بي چشم و رو كه از امام زاده داود وحضرت عبدالعظيم قدم آن طرف تر نگذاشته بود از سرگذشت هاي خود در شيكاگر ومنچستر وپاريس وشهرهاي ديگري از اروپا وآمريكا چيزها حكايت مي كرد و… ص 37 ب: در همان حين بخور بخور كه منظره ي فناوزوال غازخدا بيامرز مرا به ياد بي ثباتي فلك بوقلمون وشقاوت مردم دون ومكروفريب جهان پتياره وو قامت اين مصطفاي بد قواره انداخته بود.. ج : مانند قحطي زدگان به جان غازافتادند ودريك چشم به هم زدن گوشت واستخوان غازماده مرده مانند گذشت واستخوان شترقرباني دركمركش حلترم وكتل وگردنه ي يك دوجين شكم وروده مراحل مضغ وبلع وهضم وتحليل راپيموده يعني به زبان خودماني رندان چنان كلكش را كندند كه گويي هرگز غازي قدم به عالم وجود ننهاده بود ! . 6-قرار ومرار ، خرت وپرت تازه، شكوم ندارد ، واثرقيد ، غفلتا فزش در رفت درست كيفور شده بودم ، هيچ برو وبرگرد نداشت 7- روزي زسر سنگ عقابي به هوا خاست اندرطلب طعمه پروبال بياراست برراستي بال ونظركرد وچنين گفت امروز همه روي جهان زير پرماست . براوج چوپروازكنم ازنظرتيز مي بينم اگر ذره أي اندرتك درياست گربرسرخاشاك يكي شيشه بجنبد جنبيدن آن پشه عيان درنظر ماست مني كرد وزتقدير نترسيد بنگركه ازاين چرخ جفا پيشه چه برخاست ناگه زكمينگاه يكي سخت كماني تيري زقضابر بگشاد برو راست بربال عقاب آمدآن تيرجگردوز وزابرمرورا به سوي خاك فروكاست برخاك بيفتاد وبغلتيد چوماهي وانگاه پرخويش گشاد ازچپ واز راست گفتاعجب است اين كه زچوبي وزآهن اين تيزي وتندي وپريدن زكجا خاست زي تيرنگه كرد وپرخويش برو ديد گفتا كه ناليم كه از ماست كه برخاست ناصر خسرو پيام هردو درس يكي است كه گاهي منشا بدبختي هاومشكلات از خود انسان است. خود آزمايي درس ششم ص 53 1 – التماس وعجرولابه محمد ولي وقتي كه گفت : من پنج بچه دارم و… اودلش به حال بچه هاي او سوخت وراضي نمي شد بچه هاي او مثل فرزند خودش بي سرپرست شوند . 2-نويسنده فرانسه با هنرمندي خاص وبه كمك توصيف طبيعت نا آرا م وخشن وغرش بادهاي شديد وصداي شيون زن و…اوضاع اجتماعي وسياسي عصر خود را به تصوير بكشد از جمله :‌ زد وبند زمين داران ودولت مركزي براي سركوب حركت مردم ، خود كامگي استبداد حاكمان زمان خود،فقر وناآگاهي حاكم بر جامعه همدستي اربابان با دولت براي سركوبي مردمي ، فساد وسيستم حكومتي ونظامي . 3-الف:مي خواست شاهد نداشته باشد زيرا او با ظلم وآدمكشي هاي خان بزرگ شده است كه به اوگفته بود هرگاه گيله مرد خواست فرار كند اورا بكشد ب:به گمان اين كه اومحمد ولي است وازمعامله اوباگيله مرد آگاه شده است به همين دليل گيله مرد رامي كشد ج:چون اوگيله مرد راشناخت ومي خواست شاهد نداشته باشد زيرا اومي ترسيد كه بعدها ذوالفقاري گيله مرد ،مسائل را فاش كندودوباره او(محمد ولي ) اسير شود 4-اوفضاسازي مي كند واين صدا تداعي كننده كشته شدن زن ليگه مرد وظلم وستمهايي دوران ستم شاهي است كه به مردم شده است وتمام صداها ، صداي باد ،باران وبيقراري درختان هركدام نمادي ازظلم دوران (ارباب رعيتي ) است واين فضا سازي نشان دهنده آن است كه انگيزه اصلي عصيان گيله مرد ظلم وستمهايي است كه بر گيله مرد ومردمان آن عصر رفته است . 5-محمد ولي نماد مهره حكومتي وانسان زورگور وبي رحم ووابسته ي حكومت ومجري خواسته هاي حاكمان وبي اختيار كه تمام قدرتش اسلحه اش است وبدون آن هيچ است گيله مرد نماد انسان مردد،ضعيف النفس وناآگاه به مسائل اجتماعي جامعه خود وستم ديده واغفال شده ومزدور كه ثمره ي ظلم وشرايط اجتماعي است وسردرد وگرفتاري به اين شغل شوم ، تن داده است مامور دوم نماد انسان مردد ،ضعيف النفس ، ناآگاه به مسائل اجتماعي جامعه خود ،اغفال شده عقيد ه أي ومزدوري كه ثمره ظلم وشرايط اجتماعي است واز سردرد وگرفتاري به اين شغل شوم ،تن داده است.----- خودآزمايي درس هفتم(سووشون) ص61 1- پراكنده ونامنظم دروكنيد تا مقداري محصول باقي بماند وخوش چين هاهم بهره أي ببرند . 2- نويسنده بامهارت خاصي مرگ مظلومانه سياوش به فرمان افراسياب رابهانه قرار داده است تا از اين طريق شهادت مظلومانه آزاديخواهان را به است عناصر ستمگر بيان كند مرگ اوعلاوه بر اينكه جنبه ي ملي دارد،جنبه ي مذهبي پيدا كرده است وياداور به شهاد ت رسيدن مظلومانه امام حسين وتمام شهداي كربلاست . 3- خوشه چيني كنايه از گداي آفتاب تيغ كشيد كنايه از خورشيد طلوع كرد رنگ شب پريده كنايه از صبح فرار رسيده است خودروسخوان كنايه از صبح زود كفري كردن كنايه از خشمگين وعصباني كردن 4- مثل ماري كه روي قلبش چنبر زده وخوابيده بود ،سربلند كرده وبه نيش زدن پرداخته است 5- تكليف دانش آموزان است 6- شلخته دروكنيد تا چيزي گيرخوشه چين ما بيايد. خودآزمايي درس هشتم(كلبه عمو تم ،تراميخوانم) ص73 1-دادن غذاي خودش به ديگران ، شلاق نزدن به همنوعانش وقتي او را عبور به شلاق زدن كردند ، ازضعفا و نوميدان دلجويي كردن بعد ازهمه آمدن وسهم را كمتر گرفتن ، پر كردن سبد بيماران وضعيفان مزرعه وخود را به فطر انداختن و… 3- خشونت وسنگدلي را لازمه ي اين كار دانست تابتواند بيشتر وبي رحمانه تر از بردگان كاربكشد زيرا هر وقت انسان را از شخصيت واقعي خودش بگيرند مي توانند از اوانسان خشني درست كنند وچنين انساني دراختيار ارباب قدرت قرار مي گيرد ارباب هم فكرمي كرد عمو قم ازرفتارخشونت آميزارباب مي ترسد ومطابق ميل او عمل مي كند واز اين طريق مي تواند از بردگان بيشتروبي رحمانه تر كار بكشد اما برخلاف تصور او عمو قم انساني مهربان ودلسوز بود وبا انديشه هاي ظالمانه ارباب او بسيار فاصله داشت . 4- وقتي ارباب او را وادار كرد كه به زن برده شلاق بزند عمو قم از اين كار امتناع كرد . ارباب ضربات شلاق به او زد واز او خواست كه به زن برده شلاق بزند واو را تهد يد به كشتن ومرگمي كرد عمو قم به اوگفت : ( هنگامي كه جسم را كشتيد ديگر كاري از دستتان بر نمي آيد وپس ازآن ابديت دركار است ). يعني نهايت قدرت تو كشتن جسم من است و با روحم نمي تواني كاري كني . اين جمله به شدت ارباب ستمگر را عصباني كرد . 5- آنجا كه مي گويد (( أي ارباب وقتي جسم مرا مي كشيد پس از آن ابديت در كار است .)) تا زنده ام وقت وجسم من دراختيار شماست اما روانم را نمي توانم به وجود فنا پذيري بسپارم . آن را براي خداوند محافظت مي كنم ودستورات … را برهمه چيز مقدم مي شمارم همه شكنجه هاي تو راتحمل مي كنم چون آنها وسيله أي خواهند بود كه هرچه زودتر به دياري كه بايد به آنجا بروم ، ردانه شوم وخداوند قادر وتوانا ياور من است . )) 6- تكليف دانش آموزان است . 7- رنج وعذابي كه درجامعه جاري است به يقين ريشه آن درگذشته ي تاريك پنهان است وگذشتگان ما مقاومت نكردند . خودآزمايي درس نهم ( دربيابانهاي تبعيدو…) ص77 1- سرگرداني دركوه وبيابان، وسنگلاخ ، خراب شدن خانه ها وويراني آبادي ها رها شدن اجساد مردم، در بيابان وطمعه كركس ها شدن ، بمباران وتهاجم هوايي وزميني نابودي مزارع ، تيرباران كردن زنان توسط غاصبان اسرائيلي و… 2- الف : أي خونين چشم وخونين دست / به راستي كه شب رفتني است . نه اتاق توقيف ماندني است / ونه حلقه هاي زنجير . ب: مرد ، ولي رم نمرده است / با چشم هايش مي جنگد و دانه هاي خشكيده خوشه أي / دره ها را از خوشه ها لبريز خواهد كرد . 3- سروده هاي صلح وشادي : وحي وپيام الهي پيامبران وكلام خداوندي چوپانان : پيامبران الهي 4- نماد صلح وآشتي وامنيت / پرچم كشور فلسطين 5- نرون مرد ، امارم نمرده است ظلم وستم نابود شدني است ودرهيچ دوراني پايدار نمي ماند وحق وعدالت همواره باقي خواهد ماند يا ظلم رفتني است اما سرزمينها باقي است . يا اسرائيل نابود مي شود و فلسطين باقي خواهد ماند . چشم هايش مي جنگد يعني مردم فلسطين با آگاهي وشناخت با دشمن مي جنگد. خودآزمايي درس دهم ( دخترك بينوا ) ص86 1- دسته ي سطل را به صدا درآورد / با صداي بلند شمارش مي كند كه براي او جانشين يك رفيق مي شود . 2- ذوقي است مثل : بالاي سرش آسمان ازابرها ي سياهي شبيه به دودهاي متراكم پوشيده بود . به نظرمي رسيد كه نقاب حزن انگيز برسر اين كودك فرو آمده است . علف هاي بلند زير نسيم مثل مار ماهي پيچ وتاب مي خورند . درخت هاي خاردار مانند بازد هاي طويلي كه مسلح به چنگال ومهياي گرفتن شكارباشند به هم مي پيچند چند خلنگ خشك كه گويي به دست باد رانده مي شوند ، شتابان مي گذشتند مثل اين بود كه با وحشت از جلو چيزي كه مي رسد ، مي گريختند و… 3- كتارا وآب كه درسطل حركت ميكرد دايره هايي خود تشكيل مي داد كه به مارها ي سفيد شباهت داشت . • ابرهاي آسمان بالاي سرش را چون نقاب حزن انگيز ظلمت بر سر خود مي ديد • شاخه هاي عظيم به وضع موحش سيخ ايستاده بودند . بوته هاي خار سوت مي زدند علف هاي بلند زير نسيم مثل مارماهي پيچ وتاب مي خوردند . شاخه هاي بلند درختان خاردار مثل بازوهاي دراز مسلح به چنگال آماده ي گرفتن شكاربودند . علف هاي خشك جارو درمقابل باد گويي از ترس چيزي در حال فرار هستند . از هر طرف فضا هاي غم انگيز امتداد داشت و… 4- * زن نفرت انگيز بادهاي هم چون دهان كفتار وچشماني بر افروخته از غضب * زن تنارديه گفت : دختر برو براي اسب آب ببر . كوزت با صداي ضعيفي گفت خانم آب نداريم . زن تنارديه در كوچه را گشود ، راه را به وي نشان داد و گفت : خيلي خوب ، برو آب بيار وغرغر كنان گفت : اگر اين جا آب نيست در چشمه هست … و فرياد زد ا برو ! 5- تكليف درسي خودآزمايي درس يازدهم هديه سال نو ص 94 1- گيسوان زيباي دلا چون آبشار طلايي مي درخشيد وشبيه دامني تا زير زانويش را پوشانيده بود زندگي معجون دردآوري است از لبخندهاي زودگذر و… استعاره *- دلا كلاهش رابرداشت واز زير آن ،طلايي رنگ سرازير شد *- فلز گران بها از انعكاس آتش اومي درخشيد 2- چون موي زيباي اورا به بهاي بسيار كم ازاوخريد. 3- چون خريد آن هدايا بيانگر عشق وعلاقه وفداكاري وايثار آنها نسبت به يكديگر بود. 4- 5- عشق وايثار وفداكاري 6- نا تانائيل ، آرزو مكن كه خدا را در جايي جز همه جابيابي هر مخلوقي نشان از خداست وهيچ مخلوقي اورا هويدا نمي سازد . 7- ما همگي اعتقاد داريم كه بايد خدا كشف كرد. دريغا كه نمي دانيم هم چنان كه درانتظار اوبه سر مي بريم ،به كدام درگاه نيازآوريم ،سرانجام اين طور نيز ميگوئيم كه اودر همه جاهست ،هر جاونايافتني است. 8- هر دوبه زبان هنر يك مطلب رابيان مي كنند ومنظور اين است كه بينش ،ديد ، زاويه أي كه انسان بر روي طبيعت مي گشايد مهم تر ازآن چيزي است كه مي بينيد. خودآزمايي درس دوازدهم 100 1- مي، عيش ومستي ( بعضي قناعت وتلاش باتهذيب نفس) مي دانند . 2- درويش نوازي = بيت 4 أي صاحب كرامت .مبتكرانه سالامت روزي تفقدي كن درويش بينوارا حسن خلق : بيت5 آسايش دوگيتي تفسير اين دوحرف است بادوستان مروت بادشمنان مدارا اغتنام فرصت : بيت 3 دهروز مهر گرون افسانه است وافسون نيكي به جاي ياران ، فرصت شماريارا 3- 4-تكليف دانش آموزان است درمورد آينه ي سكندر فرهنگ معين حافظ نامه ج 1 ص 134 دايره المعارف فارسي مصاحب، ذيل آيئنه لغت نامه دهخدا مكتب حافظ ص214-216 درمورد دارا تاريخ ايران باستان ، حسن پيرنيا آخرين شاه ،علي حصوري ايران ازآنجا تا اسلام رومن كريشمن فرهنگ معين مترجم دكتر محمد معين 5- قيامت وبهشت 6- حديث روضه نگويم،گل بهشت نبويم جمال حور نجويم ، دوان به سوي توباشم مي بهشت ننوشم زجام ساقي رضوان مرا به باده چه حاجت كه مست بوي توباشم درس سيزدهم ص 105 1- الف كثرت است يعني سود فراوان به روز نيك كسان گفت تا توغم مخوري بسا كسا كه به روزتوآرزومنداست گرت سوداي آن باشد كزين سودا برون‌ آيي زهي سودا كه خواهي يافت فرداازچنين سودا (سنايي) نه من سبوكش اين دير رندسوزم وبس بسا سرا كه در اين آستانه سنگ وسبوست ( حافظ) 2- خداوند 3- زيزدان دان نه ازاركان كه كوته ديدگي باشد كه خطي كزخرد خيزد توآن را ازبنان بيني 4-اوج- قعر / سود-زيان/ امروز-فردا/اقبال-ادبار/عرش-فرش/ماه-چاه/و… 5-ازبلندي به پستي وازعزت به ذلت آمدن عرش كنايه ازآسمان / فرش كنايه اززمين 6-سر آلب ارسلان ديدي، زرفعت رفته برگردون به مروآتاكنون درگل تن الب ارسلان بيني 7- 1- هليدن 2- هشتن 9- تني اصلي درس چهاردهم( تربيت انساني وسنت ملي مان ص 109 1- داستان كاوه آهنگروقيام اوعليه ضحاك 2- ص108 پاراگراف چهارم عبارتند از: احترام به حقوق خود وديگران احترام به آزادي خود وديگران،عدالت خواهي وتنفراز زور،مسئوليت اجتماعي ووظيفه شناسي ،همكاري وزيستن باديگران درصلح وصفا 3- چون مردم به دين اسلام روي آوردند ودين اسلام كه عدالت اجتماعي رابشارت مي داد جايگزين قوانين خشك ونابرابر ساساني شدوفاصله هاي طبقاتي تجمل پرستي، فساد ونبود عدالت اجتماعي ،كه عامل سقوط دولت ساساني شد جاي خود رابه مساوات ، برادري، برابري وآزادي داد كه ازثمرات دين اسلام است. 4- دانش آموزان وآزادگي ودين ومروت اين همه رابنده درم نتوان كرد 5- زيرا مثنوي درعمق ودرلطافت فكرديني وعدالت خواهي با ذهن انسان قرن بيستم سازگار است. 6- وحدت، ايثار وازخودگذشتگي، عدالت خواهي،ظلم ستيزي ونفي ديكتاتوري واستبداد شهادت طلبي ،مبارزه آرمانها،تحمل سختيها،خودباوري وبازگشت به خويشتن وتمايل به ارزشهاي انساني ومذهبي و… درس يازدهم(جلوه هاي هنر دراصفهان)ص 113 1- اصفهان كه همچون شاهزاده افسون شده است. 2- زيرا زيبايي ورنگارنگي فصل بهار دركاهش نمايان است ولي اين نقش ها ثابت وجامه وبي حركت درعين حال هميشگي وجاويد است 3- در افسانه هاي قديم آمده است كه افسون گران معمولا براي نجات كسي روح اورادر شيشه ميكرده ودرجاي نامعلومي پنهان مي كردند تا دشمن براودست نيابد .اين تشبيه زيبا به خوبي توانسته است تصويري ازروح معماري ايراني رانشان دهد كه در بنا به كاررفته است . روحي كه پس ازساليان هم خيال زنده وحامل فرهنگي غني است.ذوالفقاري 4- به عقيده أي كه در افسانه ها آمده كه غولها وجادوگران و ديوها روح افراد را دررشته محبوس مي كردند ودراين اصفهان به شاهزاده زيبا تشبيه شده است كه روح او را درميناي كاشيها حبس كرده اند . 5- آزادگي ووارستگي ، پاي بند ، سرسبزي هميشگي، راست قامتي ورعنايي در اساطيريونان نشان سوگواري واندوه واز دست دادن يار است وچوب آن نشان فنا ناپذيري است 6- طاووس وسرو 7- سلاح = سليح/ ركاب= ركيب/ مزاح=مزيح/ مهماز= مهيز/ كتاب=كتيب/ حساب=حسيب/ حجاب=حجيب/ درس شانزدهم (خسروو…) ص 124 1- كميتش لنگ بود=كنايه ازناتوان بودن مثل شاخ شمشاد =كنايه ازراست قامت وتوانا سپر انداختن =كنايه ازتسليم شدن وشكست خوردن باب دندان =كنايه ازمطابق ميل ومناسب بودن 2-محروميت ازپدر ومادر،دوستي وهمنشيني با افراد تبه كاروبد،ناسالم بودن جامعه عدم استفاده ازتوانايي ها واستعدادهاي خدادي ،خودو… 3-بي توجهي والدين،عدم اعتماد به ارزش هاي خود ،بي ايماني ،ياس ونوميدي ،طلاق ،فقر ،بيكاري،بي اعتمادي نسبت به آينده،كمبود هاي فرهنگي ،ناسالم بودن محيط،كمبودمحبت و… 4-تكليف دانش آموزان است. 5-حكايت يكي را ازحكما شنيدم كه مي گفت : هرگز كسي به جهل خويش اقرار نكرده است مگر آن كس كه چون ديگري درسخن باشد همچنان تمام ناگفته ،سخن آغازكند. سخن راسرست أي خداوند وبن مياور سخن درميان سخن خداوند تدبير وفرهنگ وهوش نگويد سخن ،تانبيند خموش ازگلستان سعدي باب چهارم ص321 6--حروف اضافه ايهام دارد 1- حرف هاي زائد واضافي ياحرف بي مورد 2- حروف اضافه دردستور زبان فارسي سخنراني موجي ايهام دارد سخراني راديويي كه ازطريق امواج پخش ميشود سخنراني به روش موج گرفته ها يا ازسر بيخودي سخنراني فردي موجي 7-اشتر به شعر عرب در حالت است وطرب گرذوق نيست تورا كژ طبع جانوري درس هفدهم (داروگ ،باغ بي برگي و…) ص 135 1-فقر ومحروميت وجامعه أي كه درحال ويراني وفروريختن است. 2-وجدار دنده هاي ني به ديوار اتاقم دارد ازخشكيش مي تركد. - چون دل ياران كه درهجران ياران 3-ابر رابه پوستين سرد نمناك تشبيه كرده است (ابر باآن پوستين سردغمناك ) باغ راتنها ،ساكت ،عريان ،باشاخه هاي به رنگ شعله ي زرين توصيف كرده است. ( باغ بي برگي روز وشب تنهاست /باسكوت پاك وغمناكش / جامه اش عرياني است/ ور جزانيش جامه أي بايد،بافته بس شعله ي زرتارپودش باد. 4-باغ بي برگي 5-ميوه هاي سر به گردون ساي كه درخاك خفته اند منظور بزرگاني كه ازبين رفته اند. 6-تعداد اصحاب پيغمبر (ص) درجنگ بدر وتعداد ياران امام زمان (عج تعالي) درهنگام قيام مساوي است يعني 313 نفر،ازطرفي نام فرمانده ي دوسپاه يعني پيغمبر (ص) وامام زمان (عج تعالي) هر دومحمد است. 7- شعر داروك وباغ من ينمايي وداراي وزن وقافيه وداراي آهنگ است. 8- تكليف كلاسي است شعر درمورد خزان 9- تكليف كلاسي است درمورد انتظار درس هجدهم (سفر به خير ،درسايه ساز نخل ولايت ) ص 142 1- گون نماد انسان هاي اسير وگرفتار وزنداني نسيم نماد انسان هاي آزاد ورها 2- تكليف كلاسي است وجه اشتراك :درهر دوشعر به دنبال آزادي ورهايي خود وسرزمين خود ازقيد استبداد هستند ولي زندان واسير شدن قدرت مبارزه را ازدست داده اند. • درهردوشعر افراد زنداني ازنسيم وسحر درخواست مي كنند كه پيامشان را به دوستان وآزاديخواهان برسانندوطلب آزادي مي كنند وجه افتراق * سفر به خير درقالب شعر نونيمايي است ولي شعر ناله مرغ اسير درغزل است • شعر سفر به خير به صورت سئوال وجواب اززبان گون ونسيم است .ولي شعر ناله ي مرغ اسير اززبان خود شاعر است. 3-پيروزي كه دركه دربازار كوفه خانه داشت روزي عرق ريزان كيسه أي آرد بر دوش داشت ودربازار كوفه مي رفت حضرت علي (ع) به كمك اوشتافت وكيسه ي آرد رااز اوگرفت وبه خانه ي اوبرد ودرمنزل دركار پختن نان به اوكمك كرد وحضرت علي(ع) كودكان رابر پشت خود سوار مي كرد وباآن ها بازي مي كردآن بيوه زن كه شوهرش دريكي ازجنگ ها از دست داده بود در حين كاركردن ازوضع وروزگار خود شكايت مي كرد كه علي همسرش رابه جنگ برده كشته شده است . پيرزن كه حضرت علي(ع) رانمي شناخت مداوم از حضرت علي(ع) شكايت مي كرد در همين حال يكي ازهمسايگان اوكه حضرت علي(ع) رامي شناخت به خانه ي اوآمد وبه پيرزن گفت هيچ ميداني اين ميهمان كيست ؟ گفت نه؟ اما هركس است به من خيلي كمك كرده است زن گفت : اين حضرت علي(ع) است .زن براي عذر خواهي به نزد حضرت علي(ع) آمد ديد حضرت علي(ع) چهره وسينه اش رادرمقابل آتش تندر گرفته است ومي گويد: علي بسوز كه درحكومت توكودكان يتيم فراموش شده باشند . بهر حال حضرت علي باآن همه عظمت وبزرگي دركنار تنور قرار مي گيرد واسب كودكان مي شود. 3- خدا به معني صاحب ، مالك . دارنده است .ودركلمات مركبي ش كدخدا دهخدا به معني همين صاحب است . اين واژه به معني پادشاه هم به كار رفته است خدا از ريشه پهلوي خوتاي (ديگه دوستت ندارم . ) گرفته شده است ودر اينجا به معني همين پادشاه است . سابقه ي تاريخي آن بر مي گردد به (( خد يو )) به معناي پادشاه ، خداوند خدا چه بزرگ است و مربوط به مثل ارزمان زردتشت است . همه ي توصيفاتي كه درموردحضرت علي (ع) درشعر آمده زيباست از جمله : • پيش از تو ، هيچ اقيانوسي را نمي شناختم / كه عمود بر زمين بايستد • چگونه شمشيري زهر آگين / پيشاني بلند تو – اين كتاب خداوند را از هم مي گشايد • چگونه مي توان به شمشيري ،دريايي را شكافت . • در اخذ كه گل بوسه هاي زخم هاي تنت رادشت شقايق كرده بود./مگر ازكدام باده ي مهر ، مست بودي / كه با تازيانه ي هشتاد زخم ، بر خود زدي ؟و… 6- باچشماني كه چون تورانديده اند يتيم هستند يا هر چشمي كه تو را نديده است يتيم است با چشماني كه محروم از ديدن توست و با نديدن توتنها وبي كس ويتيم است . 7-هنگام كه به همراه آفتاب /به خانه يتيمكان بيوه زني تابيدي / وصولت حيدري را /دست مايه ي شادي كودكانه شان كردي / وبرآ ن شانه كه پيامبر پاي ننهاد /كودكان رانشاندي . واز آن دهان كه هداي شير شير مي خروشيد /كلمات كودكانه تورا ديد ./ 8-قالب شعر سپيد است -- وزن عروضي ندارد--- درمقام وصف عظمت حضرت علي(ع) كلامش بي ارزش واعتبار است --- درمقابل عظمت آن حضرت كلامش بي ارزش است 9-چون حضرت علي (ع) قرآن ناطق است وشاعرباز شدن فرق سر آن حضرت رابه دست ابن ملجم ملعون همانند كتابي مي داند كه باگشايش آن حقايقي راآشكار ساخته است كه زمينه ي گسترش اسلام گرديد . ازطرف ديگر پيشاني مباز مغز وانديشه است وانديشه هاي والاي حضرت علي(ع) درحكم كتاب الهي است ياخطوط پيشاني حضرت به خطوط كتابي مي ماند كه مي توان از آن از گذشته وآينده خبر گيرد نظر آقاي ذوالفقاري شعر تلميمات زيادي دارد ازجمله: 10- 1- خجسته باد نام خداوند، نيكوترين آفريدگاران . تلميح به آيه فتبارك…احسن الخالقين ( سوره مومنون آيه 14) 2- مور ، چه ميداند كه بر ديوار ه اهرام ميگذرد تلميح به اهرام ثلاثه ي عصر كه از عجايب وشگفتهاي جهان است 3- توآن بلندترين هرمي كه فرعون تخيل مي توان ساخت. تلميح به اهرام مصروفرعون 4- چگونه اين حين كه بلند بر زبر ماسواايستاده أي /دركنار تنور پيرزني جاي مي گيري تلميح به داستان پيرزني كه دربازار كوفه مي زيست و… 5- چگونه شمشيري زهر آگيني پيشاني بلند تو-اين كتاب خداوند را- ازهم مي گشايد تلميح به ضربت خوردن حضرت علي(ع) 6- چاه ازآن زمان كه تودرآن گريستي جوشان است . تلميح به زماني كه حضرت علي(ع) سردرچاه ميكرد وبا چاه درددل مي كرد ومي گريست تلميحات ديگر اشاره به كفشهاي پاره ي حضرت ، زخمي شدن حضرت علي(ع)‌درجنگ احد ، فتح خيبر وكشتن مرحب ويتيم نوازي و… درس نوزدهم (حديث جواني ودركوچه سار شب) ص 145 1-بيت دوم (بايادرنگ وبوي تواي نوبهار عشق هم چون بنفشه سر به گريبان كشيده ام 2- آهو ايهام دارد 1- آهوي بيابان 3-عيب تشخيص 1- همچون بنفشه سربه بيابان كشيده ام 2- موي سپيد را فلك به رايگان نداد . 3- اي سروپاي بسته به آزادگي مناز 4- چون خاك درهواي تو ازپاي فتاده ام 5- چون اشك در قفاي تو با سر دويده ام 3 – تكليف كلابي است وجه اشتراك : هر دو شعر مضمون واحد دارند آن هم قدر جواني داشتن ، وقت را غنيمت شمردن ،زود گذر بودن عمر است و…. وجه افتراق : شعر پروين تعليمي است ولي شعررهي معيري تعليمي ،غنايي است شعر پروين در قالب قطعه است ولي شعر رهي معيري درقالب غزل سروده شده است . 4-بيت آخر (( نه سايه دارم و نه بر بيفكنندم وسزاست اگر نه بر درخت تر كسي تبر نمي زند )) 5-بيهوده انتظار كشيدن زيرا نجات بخشي نيست . 6- هر دو شعر درقالب غزل سروده شده است نوع ادبي شعر (( حديث جواني )) تعليمي ، غنايي و شعر (( دركوچه سار شب )) غنايي است. ------------------------------------------------------------------------------خود آزمايي درس (امام شوشتري و…) 1- بعد از خواندن نماز ، مردم سوالات خود را در نامه أي مي نوشتند و به امام جماعت مي دادند و او به يك يك سوالات پاسخ مناسب مي داد . 2-توصيف فرو رفتن در آب ص148 وص150، صيد مرواريد ، توصيف امام جماعت مسجد ص 147، توصيف غذاي مدرسه ي امام شوشتري ص 147 3-ايران ،چون مردم ايران به زبان مردم فارس سخن مي گفتند فارسي به معني ايراني تبديل شده است .( ذوالفقاري ) 4- ×خورشيد به تدريج پايين مي رود و سايه هاي ستون ها و هيكل هاي پاسبانان ، روي خاك اين زمين وايران سلطنتي درازتر مي شود ص 156پاراگراف سوم × روز در آغوش آسمان زيبا و سبزرنگ بدرود حيات مي گويد .درآسمان رشته هاي باريكي از ابرهاي كوچك به شكل عقيق قرمز ديده مي شود .صداي اذان چوپانان به گوش مي رسد.(ص 157 پاراگراف آخر) 5- تكليف كلاسي است وجه اشتراك : هر دو انسان ها را به عبرت گيري از آثار باقي مانده پادشاهان دعوت مي كند . كاخ هايي كه ياد آور عظمت و بزرگي پادشاهان گذشته بوده ،اكنون به صورت خرابه أي بيرون آمده است و بيانگر آن مي باشد كه سرنوشت همه انسان ها چه فقير چه ثروتمند ،چه قوي وچه ضعيف مرگ است . وجه افتراق:نوشته ي علي پسر سلطان خالديه نثر عادي است ولي نوشته ي خاقاني به صورت شعردرقالب قصيده است وعلاوه بر پيام عميق آن داراي بياني گيراوجذاب است . ------------=============================----------------خود آزمايي درس 21 (( خاطرات اعتمادالسلطنه و آن روزها ))ص168 1 1- درحكايت (( اگر ممكن بود )) جايي كه نويسنده حاضر مي شود تمامي دندانهاي او بشكند ودرعوض دندان شاه خوب شود . 2- متملق و چاپلوس بودن درباريان شاه ، رشوه خوا بودن شاه ودرباريان وفساد اقتصادي دربار ، قصر وبد بختي دركل كشور عدم رضايت مردم از وضع دربار ، بي لياقتي درباريان ، بي توجهي شاه ودرباريان به اوضاع كشور ومردم واداره ي مملكت ، توجه پادشاه ودرباريان به تفريح وخوش گذراني وراحتي خود و… 3- خنده برادران ، گريه مادر، غم واندوه ولحن نصيحت گرانه پدر به هنگامي كه اوبر خلاف عادت همگان إذا رابا دودست به دهان برد موجب شد كه حركات ورفتار طه حين تغيير كند واز زمان به بعد تصميم گرفت كه تمام كارهايش رادرخلوت وبه دور ازديگران انجام دهد وازمردم دورمي گزيند تا مورد تمسخر آن قرار نگيرد 4- ابوالعلا مصري ، چون ابوالعلا هم مثل او نابينا بود وخود را گرفتا ر همان مشكلات مي دانست كه ابوالعلا به آن ها دچار بوده است . 5- بسياري ازدعاها وقرآن راازپدر بزرگ نابينا يش آموخت زيرا اتاق اودركنار اتاق پدربزرگش بود كه درهنگام سحر كه بلند مي شد وبه خواندن نماز ودعا مشغول ميگرديد طه حين آنها رامي شنيد وياد مي گرفت . تصنيف خواندني ومرثيه را ازخواهر ومادرش يادگرفت زيرا زنان مصري درهنگام تنهايي ساكت نمي نشستند ودرهنگام شادي تصنيف وترانه ودرهنگام غم وناراحتي باخود به نوحه گري ومرثيه خواني مي پرداختند وخواهر ومادر اوهم ازاين قاعده مستثني نبودند واوبسياري ازمرثيه ها وتصنيف هارا ازآنها فراگرفت .بسياري ازداستان ها وافسانه ها راازطريق محفلهايي كه پدرش با دوستان تشكيل مي دادند وبه خواندن آنها مي پرداختند از آنها فرار گرفت خودآزمايي درس بيت ودوم ( شخصي به هزار غم گرفتارم و…) ص 175-176 1- بخت واقبال با من يار نيت وازهمان روز اول بخت بد من بود وسرنوشت وتقدير من چنين بود ازاين روستارگان دشمن من هستند . 2- جناس: محبوس ومنموس مراعات نظير : طالع ، منموس، اختر منشخص: خونخواربودن اختر كنايه : خونخواربودن اختر كنايه ازدشمن بودن 3- تقدير وسرنوشت وستارگان چون در اكثرابيات خود رابي گناه مي داند بي گناهي ( عدم) اطلاع ازگناهش ، جلاي وطن ، ستارگان واختران وناداني خود به علت گرفتاري خود مي داند 4-گفتم من وطالع نگونسارم 5-*من نگويم كه مراازقفس آزاد كنيد قفسم برده به باغي ودلم شاد كنيد *ناله ي مرغ اسيراين همه بهر وطن است مسكن مرغ گرفتارقفس هم چومن است 6-فاطمه فاطمه است/ آري اينچنين بود برادر/حج/هبوط/زن مسلمان/مسئوليت شيعه بودن/ پدر، مادر،مامتهيم /سر عقل آمدن سرمايه داري/فلسفه نيايش/شهادت /بازگشت به خويشتن بازگشت به كدام خويش ؟ ريشه اقتصادي رنسانس/پيام اميد به روشنفكرمسئول و… 7-او(حضرت علي(ع) ) برخلاف حكيمان ديگر ،برخلاف نوابع وانديشمندان ديگر كه اگر نابغه اند مرد كار نيستند واگر مرد كارند ، مرد انديشه وفهم نيستند واگر هردو هستند ، مرد شمشير وجهاد نيستند ،واگر هرسه هستند ، مرد پارسايي وپاكدامني نيستند ،واگر هر چهار هستند ، مرد عشق واحساس ولطافت روح نيستند واگر همه هستند خدا رانمي شناسند وخود رادرايمانشان گم نمي كنند وخودشان هستند ، اومردي است درهمه ابعاد انساني ، همچون يك كارگر ، همچون من وتو كار مي كند ، وبا همان پنجه هاي كه آن سطرهاي عظيم خدايي رابر كاغذ مي نويسند ، پنجه درخاك فرو مي برد. چاه مي كند قنات احداث مي كند ودرشوره زار آب بر مي آورد. درست يك كارگر ، امانه درخدمت اين وآن ونه درخدمت خويش .دردل قنات ناگهان فرياد مي زند بالايم بكشيد .وچون به بالاي قناتش مي آورند سرورويش راگل پوشانده است آب فواره مي كشد ودرآن بيابان سوزان پيرامون مدينه نهر جاري مي شود .بني هاشم خوشحال مي شوند ، اما اودرهمان حال نفس نگردانده مي گويد : (( مژده بروارثان من كه ازاين آب يك قطره نصيب اند )) كه برمن وتو وقف كرده است ، برادر. (آري اينچنين بود برادر ص 13و14) خود آزمايي درس بيست وسوم (كعبه ي مخفي )ص 183 1-خدا 2- مخفي ايهام دارد 1- تخلص شاعر ، مشخص ،تلميح ،تشبيه ،مراعات نظير و.. 3- درسخن مخفي شدم مانند بودربرگ گل هركه خواهد ديدنم گودرسخن بينند مرا خودآزمايي درس بيست وچهارم ( مسافروريشه ي وپيوند) ص 187 1- سنگر شهيد 2- اشك آلود بودن دستمال دراثر گريه ، منظور ازپولك قطرات اشك است 3- دستمال او، دستمالي كه مهر وتسبيح وانگشتر رادرآن قرار داده بود /دستمالي كه با آن زخم بازوي هم سنگرش را مي بست/ دستمالي كه اشك هاي چشم شهيد راپاك مي كرد واشك اورا مي پوشاند 4- پيوند وعلاقه به اقليم او بي اثر يعني ايران زيرا خراسان گذشته كه مهد بزرگان زيادي بوده اند يادآور گذشته وديرينگي روابط دوكشور است . درسينه ام شور وعشق وپيوند زيادي به ايران ،اقليم ادبي دارد زيراخراسان بزرگ كه مهد بزرگان زياد وخواستگاه وپاسدار شعر وادب بوده است يادآور گذشته وديرينگي روابط دو كشور است به حال پيوند وعلاقه شاعر به اقليم ادبي اثريعني ايران رابيان مي كند . 5-احساس لطيف شاعر وشور حماسي وملي وتاريخي وافتخار به بيشه فرهنگي وعشق اوبه ادبيات ووطن ادبي خود ، ايران امروز وگذشته مي باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

نظرشمابه این وبلاگ