۱۱ آذر ۱۳۸۸

پاسخ خود آزمايي هاي زبان فارسي (3 )

پاسخ خود آزمايي هاي زبان فارسي 3 عمومي فعاليت 1 ، ص 10 چشمش : آري ،چون از دو هجا تشكيل شده است . چِشـ(cvc )– مش(cvc ) در هجاي اول اگر چه /چـ/ و/ ش/ واجگاه مشترك دارند ، بين آنها مصوت ــِ قرار گرفته است و هجاي دوم هم طبق قواعد و الگوي واجي است . مُتدين:آري،چون اين واژه از 4 هجا تشكيل شده است كه همگي طبق قواعدو الگوي واجي است. مُ - (c v) تَ– (c v ) دَيـ – (c v c) ين (c v c ) بپرند :آري، ساختن اين واژه طبق قواعدو الگوي واجي ممكن است . بـِ (cv )– پـَ (cv) – رَند ( cvcc ) اگرچه دوواج «ب» و «پ» واجگاه مشترك دارند بين آنها مصوت كوتاه ـِـ قرار دارد و طبق قواعد و الگوي واجي ساختن اين واژه ممكن است . داگك (cvcc ): اگرچه اين واژه طبق الگوي هجايي «cvcc » است ،گ و ك واجگاه مشترك دارند و بدون مصوت پشت سرهم قرار گرفته اند به اين دليل ساختن چنين واژه اي ممكن نيست . فعاليت 2 ، ص 12 ساده ترين روش علمي براي تجزيه ي جمله ، روش جانشين سازي است يعني ؛در هر بار ، هر بخش يا واحدي ديگر جايگزين شود . 1- پرنده ، آسمان آبي را نشانده است . اين جمله از نظر معنا غلط است ، بايد گروه فعلي ديگري جانشين گروه فعلي «نشانده است » شود تا معني جمله طبق قواعد معنايي زبان معيارگردد . ← پرنده ، آسمان آبي را پيمود يا پرنده در آسمان آبي پرواز كرد . 2- كيفم با دلخوري مدادش را تراشيد . اين جمله از نظر معنا غلط است . بايد گروه اسمي ديگري ، جانشين گروه اسمي «كيفم » شود . ← علي با دلخوري مدادش را تراشيد . خود آزمايي درس اول ( قواعد تركيب ) صفحه ي 13 1 –  رعايت نكردن قواعد واجي مثل : شْچد: هيچ هجايي در زبان فارسي بدون مصوت وجود ندارد علاوه بر اين ، حتي اگر بين « ش » و « چ » مصوتي هم وجود داشت چون اين دو واج واجگاه مشترك دارند تلفظ آن مشكل است . پژم : برخلاف الگوي سه گانه هجايي است زيرا بدون مصوت است .  رعايت نكردن قواعد همنشيني ، مثل :علي خانه ي خوب / سعدي گلستان كتاب ارزشمند  رعايت نكردن قواعد معنايي ، مثل:سنگ كوه را بلعيد. / گل عطسه كرد.  رعايت نكردن قواعدكاربردي ، مثل:چراغايب بودي؟غذا سردمي شود / ساعت چند است ؟هوا گرم است. 2-  پر : خلاف قواعد واجي است چون وجود هجا بدون مصوت ممكن نيست.  وتد : خلاف قواعد واجي است چون «ت» و «د» واجگاه مشترك دارند و نمي توانند بدون مصوت در كنار هم قرار بگيرند . 3-  «اميركبير دولتي دبيرستان » خلاف قواعد هم نشيني است .  « دانش آموز در درس خواندن كوشا هستند . » خلاف قواعد نحوي است ، زيرا نهاد جدا و پيوسته با هم مطابقت ندارد .  «كتاب پرنده را شكار كرد . » خلاف قواعد معنايي است ، زيرا «كتاب » نمي تواند پرنده را شكار كند ، بايد به جاي گروه اسمي « كتاب » يك گروه اسمي ديگر مثل«صياد» جانشين شود← صياد پرنده را شكار كرد . 4- ابوعلي سينا در همان زمان زنده بود و در همدان تدريس مي كرد . ابوعلي سينا در همان زمان زنده بود ( 3 جزئي مسندي ) تدريس مي كرد ( 3 جزئي مفعولي ) نهاد گزاره نهاد گزاره گروه اسمي گروه اسمي گروه فعلي گروه اسمي گروه اسمي گروه فعلي مسند فعل مفعول فعل ابوعلي سينا زنده بود ــــــــ تدريس مي كرد فعاليت 1، ص 15 جمله هاي مستقل يك فعلي (ساده ) : 1- دماي اجرام آسماني چه قدراست ؟ 2- كي و چگونه پديد آمده اند ؟ 3-با گذشت زمان ، چه تغييراتي در آن ها ايجاد شده است ؟ 4-چه تاثيري بر اجرام آسماني ديگر دارند ؟ 5-آينده ي آن ها چگونه خواهد بود ؟ جمله هاي مستقل چند فعلي (مركب ) : 1- اختر شناسي علمي است كه به مطالعه ي اجرام آسماني مي پردازد . 2- بسياري از اختر شناسان كوشيده اند به پرسش هايي از اين قبيل پاسخ دهند كه هريك از اجرام آسماني در چه فاصله اي از زمين قرار دارند؟ . . . فعاليت 2 ، ص 16 گروه اسمي هسته تعداد واژه تعداد تكواژ اين پرسش ها پرسش 2 اين ، پرسش ها 4 اين ، پرس ، ـِ ش ، ها دماي اجرام آسماني دما 5 دما ،يِ، اجرام ، ـِ ،آسماني 6 دما،يِ،اجرام، ـِ ، آسمان ، ي ابزارهاي گوناگون ابزار 3 ابزارها ، يِ ، گوناگون 6 ابزار، ها ، يِ ، گون ، ا ، گون آينده ي آن ها آينده 3 آينده ، يِ ، آن ها 5 آي ، نده ، يِ ،آن ، ها مشاهده ي اجرام آسماني مشاهده 5 مشاهده ، يِ، اجرام ، ـِ ، آسماني 6 مشاهده ،يِ،اجرام، ـِ ،آسمان ، ي شاخه هاي تخصصّي شاخه 3 شاخه ها ، يِ ، تخصصّي 6 شاخ ، ه، ها ، يِ ، تخصص ، ي تاريخچه ي جهان تاريخچه 3 تاريخچه ، يِ ، جهان 4 تاريخ ، چه ، يِ ، جهان فعاليت 3 ، ص 17 گروه اسمي واژه ها تعداد تكواژها هسته تعداد واج هاي هسته هرچهار كارمند ساده 5 ه،چهار،كارمند، ـِ ،ساده 6 هر،چهار،كار،مند،ـِ ،ساده كارمند 7 ك/ا/ر/م/ـَ/ن/د آن آدم هاي كوشا 4 آن،آدم ها ، يِ، كوشا 6 آن،آدم،ها،يِ،كوش،ا آدم 5 ء/ا/د/ـ/م دفترچه هاي مشق بچه ها 5 دفترچه ها،يِ، مشق ، ـِ ، بچه ها 8 دفتر،چه،ها،يِ،مشق،ـِ،بچه ،ها دفترچه 8 د/ـَ/ف/ت/ـَ/ر/چ/ـِ/ داستان هاي جن وپري 5 داستان ها ، يِ ، جن ،و، پري 6 داستان،ها،يِ،جن،و،پري داستان 6 د/ا/س/ت/ا/ن توجه :‌ در واقع از جمله ي « بسياري از اخترشناسان تا پايان بند » يك جمله مستقل مركب است . ولي با توجه به صورت سؤال كه جملات يك فعلي را خواسته است از جمله ي « دماي اجرام آسماني چه قدر است ؟ تا . . . آينده آن ها چگونه خواهد بود » را هر كدام يك جمله ي مستقل يك فعلي به حساب آورده ايم . خود آزمايي درس دوم (جمله ) ، ص 20و 21 1- قبل از « مدت » خانه ي اضافه شده و واژه ي مي پردازند با توضيحات در آن گنجانده شود : واژه تعداد واج مي پردازند 11 م /ي/پ/َ-/ ر/ د/ ا / ز/ ـَ /ن / د مدت 6 م/ ـُ /د/ د/ ـَ /ت اصول 5 ء/ ـُ / ص/و/ل قوانين 7 ق/ ـَ/و/ا/ن/ي/ن متفاوت 9 م/ ـُ / ت/ ـَ /ف/ ا/ و/ ـِ /ت تاريخچه 7 ت/ا/ر/ي/خ/چ/ ـِ آرمان 6 ء/ ا/ ر/ م / ا / ن اخترشناسان 13 ء/ ـَ / خ/ت/ ـَ /ر/ش/ ـِ /ن/ا/س/ا/ن 2- الف) شاعري غزلي بي معنا و قافيه سروده بود . ( مستقل ساده ) ب) آن را نزد جامي برد . ( مستقل ساده ) پ)پس ازخواندن آن گفت:«همان طوري كه ديديد ، در اين غزل از حرف «الف» استفاده نشده است . » (مستقل مركب) ت) جامي گفت : «بهتر بود از ساير حروف هم استفاده نمي كرديد !» ( مستقل مركب ) 3- هريك از كلمات هم آواي زير را تا حد امكان گسترش دهيد و طولاني ترين گروه اسمي معنا دار را با آن بسازيد : انتصاب : همان يك انتصاب نادرست او انتساب : چنين انتساب عالي خانواده تعلّم : همين تعلّم دوره ي ترتيب معلّم شيراز تالّم : بزرگترين تالّم خاطر دوران كودكي مادر بزرگ حيات : حيات شورانگيز عاشقانِ دلسوخته ي الهي حياط : بزرگ ترين حياط مدرسه ي شهر ما جذر : جذر اين عدد چهار رقمي جزر : جزر فريبنده ي رودخانه ي اروند خود آزمايي درس سوم (ويرايش ) ، ص 31 1- موضوع ساده اما نگران كننده اين است كه وقتي انرژي بدن كاهش يابد مي تواند، به راحتي شما راعصباني كند. موضوع ساده اما نگران كننده اين است كه كاهش انرژي بدن موجب عصبانيت شما مي شود . اكنون شركت هاي تعاوني از موقعيت خوبي برخوردارند . اكنون شركت هاي تعاوني موقعيت خوبي دارند . - مجريان ( اجرا كنندگان ) اين طرح بايد جرئت خطر كردن را داشته باشند . - لازمه ي اجراي اين طرح خطركردن است . - عدم (نبود) برنامه ي مناسب ، فعاليت هاي ورزشي را به تأخير انداخته است . - نبود برنامه ي مناسب مانع اجراي به موقع فعاليت هاي ورزشي شده است . كاهش بارندگي پارسال (سال گذشته ) باعث كمبود آب هاي زيرزميني شده است . كاهش بارندگي در سال گذشته دركمبود منابع آب هاي زيرزميني موثّر بوده است . بخش بعدي برنامه را ببينيد . به بخش بعدي برنامه توجه بفرماييد . مورّخان جرئت كردند كشف خود را افشا كنند .(آشكاركنند) مورخان با جرئت كشف خود را افشا كردند . -ادامه ي چنين تمرين هايي و تأكيد بر آن ها مهارت هاي نگارشي را تقويت مي كند . - در اين مواقع انسان دچار خود پرستي بيهوده اي مي شود . حسن به برادرش گفت :« مقاله ات منتشر شده است .» حسن به برادرش گفت :« مقاله ام منتشر شده است .» حسن خبر انتشار مقاله ي برادرش را به وي داد . حسن خبر انتشار مقاله ي خود را به برادرش داد . 2- الف) واژه هايي كه از نظر شكل نوشتار و گفتار يكسان هستند . كنار: آغوش چنگ: دست لب :كنار كنار: ساحل چنگ : نوعي ساز لب : عضو بدن ب) واژه هايي كه در يك واج اختلاف دارند : سٌموم : زهر غُره : روز اول ماه قمري صَخره : تخته سنگ سُموم : بادهاي سوزان غٍره : فريب سْخره : ريشخند رَنگ : ماده شيميايي كه در نقاشي به كار مي رود گِل مُشت رِنگ : آهنگ وريتم گُل مُست پ) واژه هايي كه از نظرتلفظ يكسان و از نظر نوشتار متفاوت است . خواست خوان خاست خان پرور+ش + گاه + ي يا ( ها) زيب+ ا + پسند + انه نا + جوان+ مرد+ انه يا ( ي ) سر+ افراز+ ي (ان) فرا+ گير يا ( خوان ) + ي فرمان + برد + ار + ي يا ( ان ) فعاليت 1 ص 33 تنها نوشتن براي نويسنده موضوعيت دارد . 1 – تكيه روي هجاي اول تنها : به تنهايي نوشتن براي نويسنده موضوعيت دارد . 2 – تكيه روي هجاي دوم تنها :‌ فقط نوشتن براي نويسنده موضوعيت دارد و چيز ديگري اين اهميت را ندارد . 3 – با همين دو تكيه اگر جمله را با آهنگ خيزان بخوانيم مفهوم پرسشي به جمله داده ايم . فعاليت 2 ص 35 آري ، تكيه مي تواند مميز معنا باشد . دركلماتي كه «ي» مصدري دارند ، تكيه روي هجاي آخر ، يعني «ي» است و در كلماتي كه «ي» نكره دارند ، تكيه روي هجاي ماقبل آخر است .← مردي (نكره) مردي (مصدري) مثال : باري : 1- سعي كنيم باري از دوش مردم برداريم . ( ي نكره ) ← تكيه برهجاي اول ، « با » است . 2- كاميون باري از جاده گذشت . (ي نسبي ) ← تكيه بر هجاي دوم ، « ري » است . 3- باري تعالي مي فرمايد .( اسم ) ← تكيه بر هجاي دوم ، « ري » است . 4- باري ، داستان را خواندم . ( قيد ) « خلاصه ، بهر حال» ← تكيه بر هجاي اول ، « با » است . دانايي : 1- دا/ نا/يي در مجلس سخن مي گفت . ( ي نكره ) ← تكيه بر هجاي ماقبل آخر، « نا » ست . 2- دا / نا/ يي توانايي است . ( ي مصدري ) ← تكيه بر هجاي آخر،‌ « يي » ست . 3- تودا/ نا/ يي . ( تودانا هستي ) ← تكيه برهجاي ماقبل آخر ، « نا » ست . گويا: ولي : 1- اگر حرف ربط به معني ( اما) باشد، تكيه روي هجاي اول(و) است . ←ولي 2- اگر اسم به معني (سرپرست ) باشد تكيه بر هجاي دوم (ي) است . ← ولي 1- اگر صفت به معني ( واضح ، ناطق) باشد ، تكيه بر هجاي آخر است ← گويا 2- اگر قيدبه معني (پنداري ، مثل اين كه ) باشد ، تكيه بر هجاي اول است . ← گويا 1- البته حضور شما در اين همايش موجب افزايش سطح علمي آن شده است . خود آزمايي درس چهارم ( واحدهاي زبرزنجيري گفتار) ص 36 1- * واحدهايي مثل تكيه ، درنگ ، لحن و آهنگ را كه الفباي خط از نشان دادن آن ها ناتوان است ولي درگفتار ظاهر مي شوند ؛ يعني ، از ظاهر نوشته نمي توان آن ها را تشخيص داد . * واحدهاي آوايي كه در هيچ يك از جايگاه هاي زنجيره ي گفتاري قرار نمي گيرند، چون جايگاه مشخصي ندارند. 2- وقتي لحن ، درنگ ، تكيه و آهنگ جمله تغيير كند ، معناي جمله هم تغيير مي كند . 3- نـ نوشت ه بود ـم ــــ رفت ه بود ـم مي نوشت ــــ ــــ ي نـ نوشت ه باش ي ــــ گفت ه بود يد ــــ نوشت ه بود ــــ ــــ شنيد ه بود ـم نـ گرفت ه باش ـم 4- بزرگ داشت 1: 1- هر سال بزرگ / داشت حافظ در شيراز برگزار مي شود . ( اسم مركب ) ←تكيه برهجاي دوم است «داشت». 2- اومقام استادش را بزرگ داشت / . جمله داراي ،دو گروه اسمي وفعلي است كه هر كدام جداگانه تكيه مي گيرند در «بزرگ » تكيه بر هجاي آخر است . روزي : 1-روزي ز سر سنگ عقابي به هوا خاست ← (يك روز) ي نكره ← تكيه بر هجاي اول است . 2- رزق و روزي هر كس را خدا مي رساند ← تكيه بر هجاي دوم است . خود آزمايي درس پنجم (املاي «همزه » در فارسي ) ، ص 41 1- نشأت ( نشئت )، مأخذ، سؤال ، اداره ،مرئوس، ائتلاف ، مؤانست ، اشمئزاز، ملجأ 2- 38 تكواژ دارد ( دو تكواژ آن صفر است ) : تاريخ/ هميشه /سير/ ي/ يك / نواخت /دار/ ـَ د /مي گوي / ـَ ند/ تاريخ / مكرر/ ات / است / Ǿ / و/ تنها/ چيز/ي/ كه /آن /را/از / يك /تكرار/ ـِ / ملالت/آور/رهـ/ا/يي/مي/دهـ/ ـَ د/ انقلاب / است / Ǿ 3-خوار، نيايش ، شپره ، والسلام ، خويش ، شنبه ، دست بند، منبر، سنبل خودآزمايي درس ششم ( مطابقت نهاد و فعل ) ، ص 48 1- «جوشيد» و«تركيد» چون ناگذر هستند ، مجهول نمي شوند و بايد ابتدا آن ها را گذرا كنيم ، سپس مجهول سازيم . الف )آب جوشيد . الف ) بادكنك تركيد. ب )آشپز آب را جوشاند. ب ) احمد بادكنك را تركاند. پ )آب جوشانده شد . پ ) بادكنك تركانده شد ت) بلي ت ) بلي 2- آن ها با اسب حركت كردند ، ما نيز به دنبالشان (حركت كرديم : لفظي) . (ما : لفظي ) صبح زود رسيديم . آن ها زودتر ( از ما : لفظي ) ( رسيدند : لفظي ) شهرميان دشت گسترده بود . (شهر: لفظي ) پر از دارودرخت 3- ( بود : لفظي ) (شهر: لفظي) حالتي رويايي ( داشت : معنوي ) مثل اين بود كه ( ما : لفظي ) به بهارستاني ناديده چون مينو قدم نهاده ايم . (شهر: لفظي) در قرن سوم بنا شده بود . از آن زمان تاكنون ، (شهر: لفظي) آرام و سبز در كنار كوير نشسته1 چشم به راه آمدن مسافري بود كه ( آن مسافر: لفظي ) به ديدارش مي‌آمد . 4- دانايان ←ي پختگي ← گ ترشيجات ← ج بچگانه ← گ سخن گويان ← ي گرسنگان ← گ روستايي ← ي نامه اي ← ء (همزه) بانوان ← و زانوان← و خودآزمايي درس هفتم (نگارش تشريحي) ص 57 1و2- به عهده ي دانش آموز است . 3-  اگر گوينده و نويسنده به صحت مطلبي اطمينان نداشته باشند … نبايد آن را بيان كنند . ← در كتاب فعل با نهاد مطابقت ندارد .  جمله نياز به ويرايش نداشت . ← فعل با نهاد مطابقت دارد .(هردو مفرد است )  درصورتي كه گفتارمان با رفتارمان مطابقت نداشته باشد ، اعتماد مردم را ازدست مي دهيم . ←درجمله اول فعل با نهاد مطابقت ندارد .  اين مسئله در شوراي دبيرستان مطرح شدو مورد بررسي قرار گرفت ← (شد ، بدون قرينه حذف شده است )  جمله نياز به ويرايش ندارد. - 5- بامدادان : زمان شادان : قيد كندوان : مكان سپاهان : مكان پاييزان : زمان گياهان ، و سواران و مردان : «ان» علامت جمع است . فعاليت 1 ، ص 58 فعل شخص زمان گذر معلوم يامجهول وجه نمي خواندند سوم شخص جمع ماضي استمراري گذرابه مفعول معلوم اخباري مي نشانديم اول شخص جمع ماضي استمراري گذراي سببي به مفعول معلوم اخباري دوخته نمي شد سوم شخص مفرد ماضي استمراري ناگذر ( معلوم اين فعل گذرا است ) مجهول اخباري بيايند سوم شخص جمع مضارع التزامي ناگذر معلوم التزامي داشتند مي آمدند سوم شخص جمع ماضي مستمر ناگذر معلوم اخباري فعاليت 2 ،ص 61 پخت : او را پختند. (آماده كردند ) از گرما پختم. ( خيلي گرمم شد) او خيال تازه اي پخت .( او فكر تازه اي در سر پروراند ) ميوه پخت .( رسيد ) او در اين كار كاملاً پخته شده است .( تجربه كسب كرده است ) مادر غذا را پخت .( طبخ كرد) اوچنان هوسي در دل پخت . ( ميل به هوس را به دل راه داد.) دوخت : چشم به دردوخت .(خيره شد) دهانش را دوختند .(بستند) خودش بريد و خودش دوخت .( مطابق ميل خود كاري را انجام داد ) لباس را دوخت ( به هم وصل كرد ) او را با تير به درخت دوخت.(چسبانيد) فعاليت 3 ، ص 62 ساده معني پيشوندي معني يافتن پيدا كردن بازيافتن پيداكردن ، چيزي به آساني به دست آوردن تفاوت معنايي دارد آمدن آمدن برآمدن بالا آمدن ، طلوع كردن تفاوت معنايي دارد گردانيدن نمود، چرخاندن بازگردانيدن مراجعت دادن ، پس فرستادن تفاوت معنايي دارد گذشتن عبوركرد، صرف نظر كردن درگذشتن مًردن تفاوت معنايي دارد فرستادن ارسال كردن بازفرستادن پس دادن تفاوت معنايي دارد آسودن آرام گرفتن ، آرميدن ، استراحت كردن برآسودن آرام گرفتن ، استراحت كردن ، آسايش يافتن تفاوت معنايي ندارد گماشتن كسي را به كاري منصوب كردن برگماشتن منصوب كردن ، وكيل كردن تفاوت معنايي ندارد گرفتن پذيرفتن ، اخذ كردن فراگرفتن آموختن ، احاطه كردن تفاوت معنايي دارد داشتن دارا بودن واداشتن واداركردن تفاوت معنايي دارد خودآزمايي ، درس هشتم (گروه فعلي) ، ص 64 1- علي ، دوستم را با اتوبوس به ييلاق بْرد و يك هفته او را در آن جا گذاشت . - سال گذشته كه دوستان او را به كوهنوردي برده بودند، سنگ بزرگي را از كوه غلتاندند و به درّه انداختند. 2- مصدر ساده پيشوندي مصدر ساده پيشوندي خوردن برخوردن /فروخوردن ريختن فرو ريختن داشتن برداشتن / بازداشتن / واداشتن گرداندن بازگردان / برگرداندن چيدن برچيدن خواندن فراخواندن / بازخواندن /فروخواندن گشتن برگشتن/ بازگشتن دادن سردادن / فرو دادن آشفتن برآشفتن غلتيدن فرو غلتيدن / در غلتيدن انگيختن برانگيختن كشيدن دركشيدن /بركشيدن /بازكشيدن / فروكشيدن بستن فروبستن/ بربستن ماندن درماندن / فروماندن / واماندن / بازماندن گرفتن درگرفتن/ فراگرفتن / فروگرفتن / برگرفتن / بازگرفتن /درگرفتن / واگرفتن خواستن بازخواستن / درخواستن گذاشتن واگذاشتن/ فروگذاشتن بردن فروبردن رسيدن فرارسيدن / دررسيدن خوردن: - خورد: او غذا خورد . ← 3 جزئي مفعولي - برخورد : ما در راه به هم برخورديم . ← 3 جزئي متممي - فروخورد : او خشم خود را فرو خورد . ← 3 جزئي مفعو لي داشتن : - داشت: من چند كتاب داشتم . ← 3 جزئي مفعولي - برداشت: او كتاب را برداشت . ← 3 جزئي مفعولي - واداشت : او مرا به اين كار واداشت . ( وادار كرد ) ← 4 جزئي مفعولي ، متممي - بازداشت : او مرا از اين كار بازداشت (منع كرد). ← 4 جزئي مفعولي ، متممي چيدن : - چيد: او ميوه ها را از درخت چيد. ← 3 جزئي مفعولي - برچيد: دست فروش بساطش را برچيد.(جمع كرد) ← 3 جزئي مفعولي گشتن : - گشت : او تمام خيابان راگشت . ← 3 جزئي مفعولي - برگشت : او ديروز ازمسافرت برگشت. (آمد) ← 2 جزئي آشفتن : - آشفت : پدر ازحركات او آشفت . ( غضبناك شد) ← 3 جزئي - برآشفت : او از سخنان من برآشفت. (غضبناك شد) ← 3 جزئي بستن : - بست : در اتاق را بست . ← 3 جزئي مفعولي - بربست : او بار خود را بربست . 3←جزئي مفعولي - فروبست : اوچشمش را فروبست . ←3 جزئي مفعولي رسيدن : - رسيد : فريده به خانه رسيد . ← 2 جزئي - فرارسيد : فصل زمستان فرارسيد. ← 2 جزئي - در رسيد: يكدفعه او دررسيد . (آمد) ← 2 جزئي گرفتن : - گرفت : او هديه را ازمن گرفت . (پذيرفت ) ← 4 جزئي مفعولي متممي - برگرفت : كلاغ پنير را برگرفت و رفت. (برداشت) ← 3 جزئي مفعولي - او مطلب را از كتاب گلستان برگرفت . (اقتباس كرد) ← 4 جزئي مفعولي - متممي - درگرفت : جنگ درگرفت . (آغازشد) ← 2 جزئي - فراگرفت : زهرا درس رااز معلّم فراگرفت .( آموخت ) ← 4 جزئي مفعولي - متممي - آب همه جا را فراگرفت . (احاطه كرد ) ← 3 جزئي مفعولي - فروگرفت : اورا فروگرفتند. (بازداشت كردند) ← 3 جزئي مفعولي باز گرفت : كودك را از شير باز گرفت . ← 4 جزئي مفعولي - متممي - واگرفت :‌ او بيماري را از او واگرفت . ‍← 4 جزئي مفعولي – متممي در گرفت : ناگهان باران شديدي در گرفت . ( شروع شد ) ← 2 جزئي بردن : - برد: فريبا بچه را به مدرسه برد. ← 3 جزئي مفعولي - فروبرد: او سرش را در آب فرو برد. ← 4 جزئي مفعولي ، متممي ريختن : - ريخت : آب بر زمين ريخت . ← 2 جزئي - فرو ريخت : باران از آسمان فرو ريخت . ← 2 جزئي گرداندن : - گرداند: باران هوا را سرد گرداند. ← 4 جزئي مفعولي ، مسندي - برگرداند: او كتاب را برگرداند. ← 3 جزئي مفعولي - بازگرداند: او هديه را بازگرداند.( پس داد) ← 3 جزئي مفعولي خواندن : - خواند: او كتاب را خواند . ← 3 جزئي مفعولي - فراخواند : مدير دانش آموز را فراخواند. ( احضار كرد ) ←3 جزئي مفعولي - فروخواند : او سخن را به گوشش فرو خواند .( بدو فهماند ) ← 4 جزئي مفعولي - متممي دادن : - داد : مادر بچه را غذا داد. ←4 جزئي دومفعولي - مادر غذا را به بچه داد . ← 4 جزئي مفعولي ـ متممي - فروداد: اولقمه را فروداد . ← 3 جزئي مفعولي غلتيدن : - غلتيد : سنگ از كوه غلتيد.( افتاد) ← 2 جزئي - فرو غلتيد : سنگي از كوه فرو غلتيد. (به پايين افتاد)‌ ← 2 جزئي كشيدن : -كشيد : او دستم را كشيد . ←3 جزئي مفعولي -دركشيد : طناب را دركشيد . ( پايين كشيد) ← 2 جزئي مفعولي / او دم در كشيد ( سكوت كرد ) ← 2 جزئي - بركشيد : او خود را بركشيد . ( ترقي داد) ← 3 جزئي مفعولي - اوسطل را از چاه بركشيد. ( بيرون كشيد ) ←3 جزئي مفعولي - فرو كشيد : او را از بالاي ديوار فروكشيد . ←3 جزئي مفعولي ماندن : - ماند : فاطمه در خانه ماند . ← 2 جزئي - فروماند : ماه از جمال محمد( ص ) فروماند . ( متحير شد ) ←3 جزئي متممي - درماند : خسرو از جواب دادن درماند . (عاجز شد) ← 3 جزئي متممي - بازماند : او از ادامه راه باز ماند . ( خسته شد ، عقب افتاد ، عقب ماند ) ←3 جزئي متممي خواستن : - خواست : علي از من كتاب خواست . ←3 جزئي مفعولي - درخواست و باز خواست : در زبان معيار به صورت فعل پيشوندي كاربرد ندارد و معمولاً در معني مصدري به كار مي رود . درخواست او مثل درخواست او منطقي نبود . 3- استجاري ( اجاره اي ) احسنت مسح 4 – تكليف دانش آموزان است . خود آزمايي درس نهم (زندگي نامه نويسي) ، ص 72 1- تكليف دانش آموزان است . 2- بيان غير مستقيم به شيوه ي داستاني يا رمان گونه بااستفاده از گونه ي ادبي 3- چون بن مضارع همه ي اين فعل ها يك تكواژ آزاد است . آموختن : آموز/ آويختن : آويز/ افزودن : افزا/ آلودن : آلا/ بخشيدن : بخش / پرداختن : پرداز / پيوستن : پيوند / سپردن : الف )سپر : طي كردن ، ب )سپار: سفارش كردن / فروختن : فروش / گفتن : گو / دويدن : دو فعاليت درس دهم (جمله ي ساده واجزاي آن ) ص 76 من اين مطلب را از او آموختم . ( ياد گرفتم) ←4 جزئي مفعولي متممي آموختن من اين مطلب را به او آموختم . (ياد دادم ) ← 4 جزئي مفعولي متممي من مطلب را آموختم .( درك كرد) ← 3 جزئي مفعولي گرفتن : دوجزئي سه جزئي چهار جزئي خورشيد گرفت ( تاريك شد ) آب همه جارا گرفت ( احاطه كرد) طفل دستش را به ديوار گرفت ( چسبانيد دلم گرفت ( غمگين شدم ) پليس دزد را گرفت ( دستگير كرد) او نان را از نانوا گرفت ( خريد) لوله گرفت (مسدود شد ) صياد آهو را گرفت ( شكار كرد ) او كتاب را از دوستش گرفت ( اخذ كرد ) عضلات دستم گرفت (منقبض شد ) او حرفم را گرفت (درك كرد – قبول كرد ) او هديه رااز معلم گرفت ( پذيرفت ) كارش گرفت ( رونق يافت ) او انتقام گرفت ( كشيد ) او از پدرش درس گرفت ( آموخت) گرفتم اين كار مؤثر باشد(فرض كردم) مادر دست كودك را گرفت ( چسبيد ، حمايت كرد ) ماست گرفت ( سفت شد ) او ماهي را گرفت ( صيد گرفت ) آتش گرفت ( شعله ور شد ) او حقش را گرفت ( دريافت كرد ) آب گرفت ( يخ بست ) جلوي او را گرفت (مانع او شد ) صدايش گرفت( خفه وناهنجار شد ) خود آزمايي درس دهم ، ص 83 1- الف ) مصدر ماضي مستمر آينده مضارع اخباري ماضي بعيد جمله بافعل مضارع اخباري گريستن داشت مي گريست خواهد گريست مي گريد گريسته بود كودك مي گريد فرستادن داشت مي فرستاد خواهد فرستاد مي فرستد فرستاده بود او نامه را مي فرستد ترسيدن داشت مي ترسيد خواهد ترسيد مي ترسد ترسيده بود او از تاريكي مي ترسد ناميدن داشت مي ناميد خواهد ناميد مي نامد ناميده بود آنها او را سهراب مي نامند ب ) كودك مي گريد او نامه را مي فرستد نهاد گزاره نهاد گزاره گروه اسمي گروه فعلي گروه اسمي گروه اسمي گروه فعلي كودك مي گريد مفعول فعل او نامه را مي فرستد توضيح : با استناد به «دستور زبان فارسي 1» تاليف دكتر وحيديان با همكاري غلامرضا عمراني ( صفحه 16) مصدر ( فرستادن ) سه جزئي گذرا به مفعول محسوب شده است . او از تاريكي مي ترسد آنها او را سهراب مي نامند نهاد گزاره نهاد گزاره گروه اسمي گروه اسمي گروه فعلي گروه اسمي گروه اسمي گروه اسمي گروه فعلي متمم فعل مفعول مسند فعل او ازتاريكي مي ترسد آنها او را سهراب مي نامند پ) «گريستن »و «ترسيدن» مجهول نمي شوند زيرا گذرا به مفعول نيستند . فرستادن : نامه فرستاده مي شود. ناميدن : او سهراب ناميده مي شود . ت) بله، فعل آن ها را ابتدا با تكواژ سببي «ان» ،گذرا به مفعول مي كنيم و سپس آن ها را مجهول مي سازيم مثل گريستن : گرياندن ، فريده طفل را گرياند / طفل گريانده شد . ترسيدن : فريده بچه را از گربه ترساند. ← بچه ترسانده شد. 2- همه ي جمله ها ، دو جزئي بدون فعل هستند . جمله جمله نهاد گزاره نهاد گزاره گروه اسمي گروه اسمي گروه اسمي گروه اسمي صبح به خير نوروزتان پيروز عيدتان مبارك سفر به خير پيوندتان مبارك قدم نورسيده مبارك دست خوش خدا حافظ 3- تكليف دانش آموزان است . فعاليت 1 ، ص 85 كلماتي كه با «خوا» آغاز مي شوند با گذشت زمان به تدريج تلفظ آن ها تغيير يافته ، در حالي كه شكل املايي آن ها ثابت مانده است و از جمله نامطابق هاي املايي هستند يعني كه بين گفتار و نوشتار آن ها مطابقت وجود ندارد . در زبان فارسي «و» آنها را «واو معدوله» مي نامند . مثل : خوار خواب خوابيده خواهر خواستن خوان خواندن خوانا خواننده خواجه خواستار خواستگار خوارزم خواهش خواهان خود آزمايي درس يازدهم ( نامطابق هاي املايي )، ص 87 1- خوازه : طاق نصرت خوالگير : آشپز دشخواري : دشواري خوان : سفره خواف : نام منطقه اي است 2- سنبل : سمبل اجتماع : اشتماع انبساط : امبساط دست بند : دس بند منبر : ممبر ينبوع : يمبوع سنباده : سمباده منابع : منابِ فعاليت ص 90 1 – روزي عقابي از روي سنگ به هوا برخاست و در طلب طعمه پرو بال خود آراست . 2 – بر راستي بال نظر كرد و چنين گفت : امروز همه ي جهان تحت تصرف ماست . 3 – وقتي در اوج هوا پرواز مي كنم ، اگر ذرّه اي در ته دريا باشد با نگاه تيزبين خود آن را مي بينيم . فعاليت ص 92 سال اوّل : خير و شر از هفت پيكر نظامي خود آزمايي درس دوازدهم (بازگرداني و بازنويسي) ، ص 98 1- الف) اگر تو هوشمندي به معني توجه كن زيرا كه ظاهر و لفظ به جاي نمي ماند بلكه معني حقايق معنوي پايدار است . ب) من از روييدن خار بر سر ديوار دانستم كه ناكس با اين بالانشيني ها ( مقام ها ) كس نمي گردد. مصراع دوم : كه ناكس كس نمي گردد بدين بالانشيني ها 1 4 5 6 2 3 پ) اگر همواره خواستار موفقيت هستي راه و رسم بردباري را از مورچه بياموز. ت) دوباره پلك دلم مي پرد اين ، نشانه چيست ؟ شنيده ام كه اين نشانه ي آمدن كسي به مهماني است . مصراع دوم : شنيده ام كه مي آيد كسي به مهماني 1 2 6 3 4 5 فعاليت 1 درس سيزدهم (نظام معنايي زبان ) ص 100 سعيد كتاب را برد .(حمل كرد) سعيد مسابقه را برد .(برنده شد) سعيد خوابش برد .(بيهوش شد) سعيد آبرويش را برد . فعاليت 2، ص 101 تفاوت دومصراع 1. معني بيت: بيت اول وقتي ازخدا شدي(به خدا روي آوردي)همه چيز ازآن تو خواهد شد ( همه چيز به تو روي مي ‌آورد). بيت دوم وقتي ازخدا برگشتي(روي برگرداندي ) همه چيزازتو برمي گردد و به تو پشت مي كند . 2. معني : فعل گشتن درمصراع اول به معني شدن (روي آوردن ) است و در مصراع دوم برگشتن (روي برگرداندن ، دور و جداشدن ) است . 3. آهنگ : در مصراع اول آهنگ، افتان و در مصراع دوم، خيزان است . 4. درنگ : درمصراع اول بين«چيز» و« از» درنگ لازم نيست ولي درمصراع دوم بين «چيز»و «از» درنگ لازم است . 5. تكيه : در مصراع اول تكيه ي فعل «گشت » بر هجاي اول (گشتي) و درمصراع دوم تكيه بر هجاي دوم «تي» است . و در مصرع دوم فعل « گشت » بايد با كشش خوانده شود . فعاليت 3 ، ص 102 قديم جديد دستور وزير، فرمان ، اجازه دستور زبان فارسي (فرمان )‌ ب تحول معنايي ركاب حلقه مانندي فلزي كه دردو طرف زين مركوب آويزند و به هنگام سوار شدن پا را در آن كنند . قسمتي از ماشين كه براي سوار شدن بر آن پا مي گذارند ، ركاب دوچرخه ت با حفظ معني قديم معني جديد پذيرفته است تماشا راه رفتن نظاره كردن ، گردش كردن ب تحول معنايي كثيف متراكم ، داراي جرم آلوده و ناپاك ب تحول معنايي رعنا دراز و احمق ، ابله ، خود پسند زيبا و خوش اندام ب تحول معنايي ديوار جداري دراطراف خانه وزمين جداري در اطراف خانه وزمين پ معني يكسان است سفينه كشتي فضا پيما ب تحول معنايي قوس كمان خط خميده ب تحول معنايي كرسي تخت حكومت ، مركز حكومت چهار پايه كه آتش زيرآن مي گذارند ولحاف روي آن قرا مي دهند، صندلي ب تحول معنايي سپر ابزار جنگي سپر ماشين ت با حفظ معني قديم معني جديد پذيرفته است زين2 زين اسب ، ابزار جنگي (زين دوچرخه ، زين اسب ) ت با حفظ معني قديم معني جديد پذيرفته است دستار سربند ، دستمال ـــــــــــــــــــــ الف متروك جامه لباس ، پارچه ، بستر و فرش لباس پ معني يكسان است خود آزمايي درس سيزدهم ، ص 105 1- نزاجا: نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران نهاجا: نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران اتكا: اتحاديه تعاوني هاي كاركنان ارتش اداره تداركات كاركنان ارتش هما: هواپيماي ملي ايران 2- پوش : پوشه ، پوشش، پوشاك ،كف پوش ، روپوش نوش : نوشابه ، خوش نوش ، نوشين / كوش: كوشش ، كوشا ، سخت كوش 3- لغت قديم جديد شوخ چرك مزاح سوگند گوگرد ، سودسوز آور قسم حوصله چينه دان صبر پيكان نوك تيزِ فلزي تير نوعي ماشين سياست تنبيه سياست 4- خوي : عرق / انگبين : عسل / بابزن : سيخ كباب / پزوپزن : غربال / درزي : خياط / چخيدن : ستيزه كردن 5- هوش بري ، يادمان ، گفتمان ، كالبدشناسي ، تورم ، يارانه ، رايانه ، آسيب شناسي ، بسامد 6- سكّو، ملّاي روم ، معلّم، ابهت ، دكّان ، جادّه ، ضالّه ، خاصّيت درس چهاردهم (گروه اسمي ) فعاليت 1، ص 106 1- صفت اشاره : اين درخت بلند است آن كتاب را بردار. 2- صفت پرسشي: كدام كتاب را بردي ؟ چه ساعتي به خانه مي آيي؟ 3- صفت مبهم : هيچ انساني بي نياز از فرهنگ نيست همه چيز را خدا آفريده است . 4- صفت شمارشي اصلي : دو كتاب از قفسه برداشتم . سه قلم خريدم . 5- صفت شمارشي(ترتيبي) : كتاب فيزيك دردومين رديف است . به سومين كلاس برويد . 6- صفت تعجبي : چه باغ زيبايي! عجب دانش آموزپرتلاشي ! 7- صفت عالي: بزرگترين اثر حماسي ايران ، شاهنامه فردوسي است . 8- شاخص: سيد محمد حسين بهجت متخلص به شهريار است . آقامحمد به خانه رفت . فعاليت 2 ،ص 107 خود شما داناي راز استقبال باشكوه وابسته پيشين افزودن شكر خود آزمايي درس چهاردهم ، ص 112 1- حر، قرن ، دليل ، فرقه ، تحفه ، مصيبت، نابغه 2- مجانين/ طلاب،كبار، وكلا، اوصيا،( امروز واژه «طلبه» در معني مفرد به كار مي رود و جمع آن «طلاب» است ) 3- خواهر : 1- شاخص : خواهر احمدي امروز غايب است . 2- هسته گروه اسمي : زينب خواهر زهرا آمد. كدخدا : 1- شاخص: كدخدا صفر، به روستا برگشت . 2- هسته گروه علمي : او كدخداي روستاي علي آباد است . 4- باغْبان مْستمُند ا‎ُستوار دودْمان يادْگار باغٍبان مْستَمُند اُستوار دودِمان يادِگار 5- معطوف: عطار ، شاعر و عارف معروف قرن هفتم است . بدل : كيومرث صابري ، طنزپردازمعاصر ،مدير هفته نامه گل آقا بود . تكرار: من او را ديدم او را . خود آزمايي درس پانزدهم ( آشنايي با نوشته هاي ادبي ) ، ص 118 1- تكليف دانش آموزان است . 2- تكليف دانش آموزان است . 3- جيغ زنان رد كرد پنهان زل زد حركت مي كرد مي ماليد توي سريع فعاليت 1 ، درس شانزدهم (گروه اسمي (2) ) ، ص 120 كفش : جفت ، لنگه جوراب : جفت ، دوجين تخم مرغ : عدد، شانه ، كارتن ، كيلو ، تا نخود و لوبيا : كيلو ، من ، تن كاغذ: ورق ، برگ ، بند كتاب : جلد ، تا ، نسخه فعاليت 2، ص 121 نقش هاي اصلي 1- نهاد: غلامحسين يوسفي ، در مشهد ولادت يافت . 2- مفعول : الب ارسلان ، امپراتور روم را اسير كرد . 3- متمم فعل : علي (ع) با دشمنان دين جنگيد. 4- مسند: چشمه روشن ، كتابي ارزشمند است . نقش هاي تبعي 1- معطوف : سعدي ، كتاب گلستان و بوستان رانوشت. 2- تكرار: احد به خانه رفت به خانه . 3- بدل : سعدي ، مؤلّف گلستان ، در قرن 7 مي زيست . نقش هاي وابسته 1-شاخص: دكتر غلامحسين يوسفي ، مؤلّف كتاب ارزشمند «ديداري با اهل قلم » است . 2- صفت : دهخدا ، نويسنده و دانشمند معروف قرن چهاردهم است . 3-مضاف اليه : مادر خشايارشاه ، دختر كوروش بود . 4-متمم اسم : او در نقاشي مهارت دارد . 5 - قيدمسند : پدرش بسيار به داستان علاقه مند بود . نقش هاي وابسته ي وابسته: 1- صفت صفت : لباس او سبز روشن است . 2- مضاف اليه مضاف اليه : پاكستان از كشورهاي همسايه ايران است . 3- مميز: دوجلد كتاب خريدم . 4- قيد صفت : خسرو آوازي بسيار خوش داشت . 5- صفت مضاف اليه : شاخه ي اين درخت بسيار بلند است . فعاليت 3 ، ص 121 1- زهرا به اين درس خيلي علاقه دارد. ← علاقه به اين درس 2- او به كتابش نياز دارد . ←نياز به كتابش 3- او در نقاشي مهارت دارد . ←مهارت در نقاشي 4- او بر اعصابش تسلط دارد .← تسلط بر اعصاب 5- خبرنگار با رئيس مجلس مصاحبه كرد .← مصاحبه با رئيس مجلس 6- رستم با اسفنديار دشمني نداشت .← دشمني با اسفنديار 7- از دروغگو نفرت دارم .← نفرت از دروغگو * متمم اسم ، بعضي مواقع پيش از اسم خود و بعضي مواقع بعد از آن مي آيد، ولي در نثر معيار امروز اغلب متمم هاي اسم ، پيش از اسم خود قرار مي گيرند، مانند مثالهاي بالا. بحث درباره ادبيات خوب است / يكي از بزرگان گفت …( متمم اسم بعداز خود واقع شده است ) خود آزمايي درس شانزدهم ، ص 124 1- 1- امروز، مركز توزيع كتاب ، بسته است . 1- مركز توزيع كاغذ ، در شيراز است . 2- غرفه هاي نمايشگاه كتاب ، CD مي فروشد . 2- كارخانه ي توليد كاغذ،دركجاست ؟ كتاب 3- رنگ كاغذ كتاب، مناسب نيست . كاغذ 3- ماشين حمل كاغذ ، به شيراز آمد. 4- ديوار نمايشگاه كتاب ، به رنگ سفيد بود . 4- پيشنهاد خريد كاغذ را به او دادم . 5- اندازه كاغذ اين كتاب ، بسيار كوچك است . 6- تصويرهاي صفحه ي كتاب ، زيبا است . 2- قانون نانوشته دستگاه قضايي كرسي استادي ادبيات صفت مفعولي صفت نسبي مضاف اليه مضاف اليه ديوار بلند باغ شش دستگاه دوربين فيلم برداري نو مضاف اليه صفت شمارشي هسته مضاف اليه صفت بياني 3- خَرمن ، خٍرمن / مُداد ، مٍداد / نَماد ، نُماد / كٍرامت ، كَرامت 4- تكليف دانش آموزان است . 5- افتخار به دوستي با دانايان ، افتخار واقعي است . نهاد متمم اسم (نهاد) متمم متمم مسند صفت فعل خود آزمايي درس هفدهم ،ص 132 1- تكليف دانش آموزان است . 2- تكليف دانش آموزان است . 3- غٍره مشو ،متَمِم فعل ، مصاحٍب خوب ، مُصوُت كوتاه ، مضافٌ اِليه فعاليت 1 ، ص 134 اسم ساده مثل فعل ساده گسترش پذير ست . مثل گل سرخ ← گل هاي سرخ ولي در اسم غير ساده مثل فعل غير ساده ،گسترش پذير نيست و نمي توان در ميان اجزاي تشكيل دهنده ي آن هيچ تكواژي قرار داد . مثل : خوش نويس ، كتاب خانه ← خوش نويس ها ، اين خوش نويس ها ، خوش نويس ممتاز و نمي توان گفت ← خوش ها نويس ، خوش اين نويس ، خوش كدام نويس ها ، خوش ممتاز نويس . فعاليت 2 ، ص 136 مادر شوهر ، كرايه تاكسي ، آب پرتقال ، خيار شور، زن دايي ، پسر عمو، چلوخورشت خودآزمايي درس هجدهم ، ص 139 1- *كلمات مركبي كه جاي هسته و وابسته عوض شده است : گل خانه ← خانه گل پيرزن ← زن پير پيرمرد← مرد پير دل درد ← درد دل گلاب← آب گل جوانمرد← مرد جوان كارنامه← نامه كار دانشسرا← سراي دانش سيلاب←آب سيل كارخانه←خانه كار *كلمات مركبي كه جاي هسته و وابسته عوض نشده است فقط نقش نماي اضافه از بين رفته است : آلو بخارا ← آلوي بخارا صورت حساب ← صورتِ حساب چوب لباس ← چوبِ لباس قد بلند ← قدِ بلند صاحب خانه ← صاحبِ خانه ليموعماني ← ليموي عماني جا مدادي ← جاي مداد زير دستي← زيرِ دستي 2- الف ) - كتاب فروش← كسي كه كتاب را مي فروشد . - دانشجو← كسي كه دانش را مي جويد . - دانش آموز← كسي كه دانش را مي آموزد . - دادخواه ← كسي كه داد را مي خواهد . - جنگجو ← كسي كه جنگ را مي جويد . - دل شكن ← كسي كه دل را مي شكند . - دل ربا ← كس كه دل را مي ربايد. - حق گو← كسي كه حق را مي گويد . ب ) - سيه دل ← كسي كه دل سيه دارد . - سفيد بخت ← كسي كه بخت سفيد دارد . - شادكام ← كسي كه كام شاد دارد . - نكونام ← كسي كه نام نيكو دارد . - زيبا رو← كسي كه روي زيبا دارد . - خوش نيت ← كسي كه نيت خوش دارد . - كند ذهن ← كسي كه ذهن كند دارد. - كج خلق ← كسي كه خلق كج دارد. 3- تكليف دانش آموزان است . خود آزمايي درس نوزدهم ، ص 144 1- نشان دار : دارالحكومه ، دارالتوليه ، بين المللي ، من البدو الي الختم، لغايت ، عظيم الجثه ، قليل البضاعه ، مسلوب الاراده بي نشان : سخاوت 2- هر دو دخيل، نشانه دار ، عربي و قيدند. مع الوصف (با اين همه ، با آن كه ، با اين كه ، با اين وصف ) براي توصيف به كار مي رود . مع الاسف (با تأسف، دردا، دريغ) به هنگام تأسف و پشيماني به كار مي رود . 3- گزينه د ، زيرا قابليت ها وامكاناتي از گذشته در زبان داريم كه بايد حداكثر استفاده را از آن ببريم و گنجينه ي واژگاني را غني سازيم . از طرف ديگر «بسياركم» فارسي است و كاربرد آن بهتر است . «به ندرت » نيمي عربي ونيمي فارسي است و كاربرد آن غلط نيست . «ندرتاً» عربي نشانه دار است . در حد اعتدال مي توان از آن استفاده كرد. خود آزمايي درس بيستم ، ص 154 1- تكليف دانش آموزان است . 2- تكليف دانش آموزان است . 3- تكليف دانش آموزان است . 4- مشتق : گلزار ، گلدان ، گلستان ساده : گلشن (چون «شن» زايا نيست ) مركب : گلنار ، گلاب ، گل ساز ، گلاب پاش ، گل شهر ، گلدار، گل پوش ، گل بوته مشتق مركب : گل دوزي تركيب اضافي : ساقه ي گل ، بوته ي گل تركيب وصفي : گل زيبا خود آزمايي درس بيست ويكم / ص 161 1- افشانه← افشان (بن مضارع) + ه (پسوند) ← اسم مشتق نمودار ← نمود(بن ماضي) + ار(پسوند) ←اسم مشتق كارانه ← كار(اسم)+انه(پسوند) ← اسم مشتق بيچاره ← بي(پيشوند) + چاره(اسم) ← اسم مشتق سبزه زار ← سبز(صفت)+ ه( پسوند)+ زار(پسوند) ← اسم مشتق سيمينه ← سيم( اسم) + ينه (پسوند) ← صفت مشتق 2- باادب : پيشوند:او دختر با ادبي است . حرف اضافه :او با ادب و علم ، همه را شيفته ي خود كرد . بي نام : پيشوند:آن ها سربازان بي نام ونشان بودند . حرف اضافه :شروع هر كار بي نام خدا ( ناحق است ) . پسنديده نيست . بي كار : پيشوند: جوانان بي كار زودتر گمراه مي شوند . حرف اضافه : بيكاروفعاليت امكان اداره امور زندگي نيست . باهنر: پيشوند: او هم ،‌ باهنر و هم تحصيل كرده است . حرف اضافه : او باهنر خود به جامعه خدمت مي كند . 3-  خشم + گين ← خشمگين سهم + گين ← سهمگين  گوش + ه ← گوشه لب + ه ← لبه چشم + ه← چشمه دهان + ه← دهانه تيغ +ه← تيغه  نا+ بينا← نابينا نا + شنوا ← ناشنوا نا+ دان ← نادان 4- مان : سازمان ،گفتمان ، يادمان ، ساختمان كده : دانشكده ، دهكده ، هنركده ، ميكده ناك : دردناك ، سوزناك ، سهمناك ، وحشتناك سار: چشمه سار ، كوهسار، شاخسار وش : پريوش ، مهوش ديس : طاقديس ، تنديس ، گلديس 5 – پنج كلمه مثال بزنيد كه فرآيند واجي كاهش در آن ها صورت گرفته باشد : دسبند ، ماست بند ، پستچي ، امضا شيرافكن ( شيرفكن ) خود آزمايي درس بيست ودوم ، ص 165 1- ايجاد ارتباط(براي انتقال پيام) : من درس خوانده ام / فردا مدرسـه تعطيل است / دوست شما فردا از مسافرت مي آيد / صبح بخير / كمك مي خواهيد / محمل انديشه : سنگ فاقد روح است / روح يك پديده الهي است و اثبات آن تنها به ياري وحي ممكن است . حديث نفس : (خطاب به خود) بايد امشب بروم / نبايد بترسم / بايد عجله كنم / آفرينش ادبي : شكوفه ي دل با نسيم محبت ، گريبان چاك مي كند / هرچه نيايد دلبستگي را نشايد (هر جمله ادبي يك آفرينش ادبي ايجاد مي كند) گويند روي سرخ تو سعدي كه زردكرد اكسير عشق برمسم افتاد و زر شد 2- ايجاد ارتباط ، زيرا برقراري هرگونه مناسبات اجتماعي ، انتقال پيام ،ايجاد ارتباط، هم حسي، هم دلي و هم زباني با ديگران در مسائل اجتماعي از طريق ارتباط كلامي صورت مي گيرد. يا زيرا زبان يك پديده قانون مند اجتماعي است كه براي اطلاع رساني ، ايجاد هم حسي ، هم زباني و هم دلي به كار مي رود . 3- انسان تنها موجودي است كه فكر مي كند و سخن مي گويد و از اين طريق معلوم مي شود بين فكر وزبان ارتباط عميقي وجود دارد. زبان «تكيه گاه انديشه »است يعني به خاطر وجود زبان است كه انسان قادر به انديشيدن است اگر انسان از زبان بي بهره بود نه مي توانست تفكر كند ونه مي توانست علمي به دست آورد و نه مي توانست علم خود را به ديگران منتقل كند . اغراق نيست اگر گفته شود بدون زبان حيات انسان بر روي زمين ناممكن بوده است . 4- گ: ستارگان ، بندگان ، بچگي ، بچگانه همزه: خانه اي ، نكته اي ج: سبزيجات ، ميوه جات و: ابروان ، آهوان ، زانوان ك: نياكان ، پلكان د: بدين ( به اين )، بدان (به آن ) هـ : بهش ( بـِ ـِـ ش) خودآزمايي درس بيست و سوم ، ص 180 1- تكليف دانش آموزان است . 2- تكليف دانش آموزان است . 3- اشكم = شكم / گنبز= گنبد/ رُمبيدن = خراب شدن / الشتي = لاغر ـ زشت / پرچل = كثيف / 4- الف ) روي آوردن به ادبيات معاصر از اوايل دوره ي مشروطه آغاز شد. ب) تم هنگام بازگشت به كلبه و طي ساعات كار همواره براي دل جوي كردن از ضعفا ونوميدان و تسلا بخشيدن به آن ها وسيله اي مي يافت . پ) حساب اسفنديار از حساب گشتاسب جداست . جدا از حساب گشتاسب است . ت) گذشتن از سرآن همه دوستي ها آسان نيست . ث) او به طبيعت نگريست . ج) دانش آموزان از امكانات تحصيلي خود استفاده مي كنند.← استفاده از امكانات چ) به مدير مدرسه مراجعه كردم . ح) نگاهش لبريز از محبت است . خ) او از دشمن مي ترسيد. ( متمم فعل ) د) اين سخنان را از زهرا شنيدم . ( متمم فعل ) ساختمان واژه 3 فعاليت درس بيست و پنجم ، ص 186 1- بن ماضي+وند+ بن ماضي:داد و ستد، زدو خورد، نشست و برخاست ، ديدو بازديد، رفت و آمد، گفت و شنيد 2- بن مضارع + وند+ بن مضارع: گيرو دار ، پرس و جو ، خواب وخور 3- بن ماضي + وند + بن مضارع : پخت وپز، زدو بند، گفت و گو، خريد و فروش فعاليت 2 ، ص 187 قيد: سراسر، سرتا پا، دوشادوش ، دست به دست ، قدم به قدم، برابر اسم : تخت خواب ، رخت خواب قيد – صفت : گوش به زنگ ، دست به عصا، روبه رو، قلم به دست ، مالامال اسم – قيد : شانه به سر اسم :مرگ و مير ، كشت وكشتار، آموزش و پرورش ‌ صفت : رنگ به رنگ فعاليت 3 ، ص 187 براي شناخت نوع كلمه بايد به كاربرد واژه در جمله توجه كنيد . ناهماهنگي ← اسم ناراحتي← اسم بي نظمي← اسم ناشكيبا← صفت – قيد نايافتني ← صفت نخواندني← صفت نسنجيده ← صفت – قيد بي ادبي← اسم هماوازي ← اسم كشتارگاه ← اسم ناشكري ← اسم دانشگاه ← اسم بي مسئوليتي ← اسم همكاري← اسم ناشنوايي← اسم ستايشگري← اسم توانگري← اسم نابينايي← اسم ناخوانا← صفت – قيد همرهي← اسم خود آزمايي درس بيست و پنجم ، ص 190 1- واژه تجزيه نخست تجزيه دوم تجزيه سوم ناشكري ناشكر + ي نا + شكر نامردمي نا+مردمي مردم + ي كشتارگاه كشتار+ گاه كشت + ار بي سروساماني بي سروسامان + ي بي + سرو سامان سر+ و + سامان هم دردي هم درد+ ي هم + درد سنجيده ن + سنجيده سنجيد + ه سنج + يد هنر آموزي هنر آموز + ي هنر + آموز همكاري همكار + ي هم + كار پروار بندي پرواربند + ي پروار+ بند دل بستگي دل بسته + گي دل + بسته بست + ه ده توماني ده تومان + ي ده + تومان دل دادگان دل داده + گان دل + داده داد + ه دانشجويان دانشجو + يان دانش + جو دان + ش 2- واژه تكواژ صامت ها تعدا د واج ناشكري نا + شكر+ ي نـ ،ا، شـ ، ـُـ ، كـ ، ر، ي 7 كشتارگاه كشت + ار + گاه ك ، ـُـ ، ش ،تـ ، ا، ر، گـ ،ا، ه 9 نامردمي نا + مردم + ي ن ،ا، مـ ،ـَـ ،ر ،د، ـُـ ،مـ ،ي 9 بي سروساماني بي + سر+و+ سامان + ي ب ،ي، س، ـَـ ، ر، و، س ،ا، م، ا ،ن، ي 12 هم دردي هم + درد+ ي هـ ،ـَـ ،م، د ،ـَـ ، ر، د، ي 8 3- تكليف دانش آموزان است .

هیچ نظری موجود نیست:

نظرشمابه این وبلاگ