۱۱ آذر ۱۳۸۸

پاسخ خود آزمايي هاي ادبيات اول

درس اول صفحه ي 6 1- سزاوار ، خوش گوار- نيستي ، هستي - خواري ، سروري - زيبنده ، درخورنده - گزيد ، رسيد - بازپسين ، پيشين - بندي ، پندي - راه نماينده ، آگاهاننده - ستوده ، شنوده - كار ، خار . 2- ارجمند گرداننده ي بندگان از خواري ، درپاي افكننده ي گردن كشان از سروري . 3- دعا مي كند تا دنيا برقرار است بر پيامبر و خاندانش درود باد. 4- علم ناقص و جزيي ما را به درياي بي پايان علم و معرفت خود متصل كن . 5- زيرا با گستاخي خود نشان مي دهد معرفت حضور در بارگاه خداوندي را ندارد و از بين بردن غرور راكه لازمه بندگي است به جا نياورده است . درس دوم - ادبيات حماسي (رزم رستم وسهراب (1) ) صفحه ي 14 1- بيت هاي : چويك ماه شد، همچو يك سال بود برش چون بر رستم زال بود چوده سال شد زان زمين كس نبود كه يارست با وي نبرد آزمود 2- پسر پدر را بكشد و سپس سهراب نيز به دست فرستادگان مخصوصش كشته شود و به اين طريق دشمنان جدي او از بين بروند. 3- كاووس را از تخت بردارد و پدرش ، رستم را به جاي او بنشاند و سپس به توران آمده افراسياب را نيز از تخت به زير كشد. 4- افراسياب درس سوم - رزم رستم و سهراب (2) صفحه 20 1- سرنوشت : زيرا از ديد سازندگان داستان حكم سرنوشت تغيير ناپذير است ، به گفته ي سهراب : چنين رفت و اين بودني كار بود. افراسياب : زيرا با فرستادن دوتن از فرماندهانش (هومان و بارمان ) مانع از شناسايي پدر وپسر شدند . كاووس : به علت انتقام از رستم نوشدارو نمي فرستد . رستم : زيرا با وجود اصرار وپافشاري سهراب ، نام خود را نمي گويد . سهراب : به علت جواني و خامي با ساده دلي از رستم فريب مي خورد وخود را معرفي نمي كند . 2- تكليف دانش آموزي 3- نوش دارو، داروي شفابخشي بود كه كاووس آن را در اختيار داشت، بعد از اين كه رستم پهلوي سهراب را مي درد گودرز را نزد كاووس مي فرستد و از او نوشدارو طلب مي كند اما كاووس از فرستادن دارو خودداري مي كند زيرا با خود مي گويد اگر سهراب بهبودي يابد پدر و پسر خطري جدي براي ما پيش مي آورند - وقتي رستم از زابل فرا خوانده مي شود در آمدن درنگ مي كند و كاووس از اين گستاخي برآشفته مي شود و به گيو فرمان مي دهد كه رستم را بردار كند و رستم با شنيدن اين سخنان خشمگين مي شود و با پرخاش به او از درگاه بيرون مي آيد و عاقبت بزرگان با التماس او را برمي گردانند ، لذا كاووس با خود فكر مي كند وقتي سهراب بهبودي يابد رستم بدو پشت گرم شده و ديگر بدو وقعي نمي نهد - رستم پس از شنيدن پاسخ منفي كاووس خود براي گرفتن دارو به راه مي افتد اما هنوز راهي نرفته بود كه خبر مي دهند سهراب درگذشته است . 4- صفحه ي 17-مصراع اول بيت : زدش بر زمين بر به كردار شير بدانست كاو هم نماند به زير ومصراع دوم بيت: چوبشنيد رستم ، سرش خيره گشت جهان پيش چشم اندرش تيره گشت 5- چون اجل ومرگش فرا رسيده بود توانايي ايستادگي در مقابل رستم را نداشت . 6- صفحه ي 15 : به سهراب گفت اي يل شير گير كمند افكن و گرد و شمشير گير دگرگونه تر باشد آييـــــن ما جز اين باشـــد آرايش دين ما وصفحه 15و16 كسي كاو به كشتي نبـــرد آورد سر مهتــــــري زير گرد آورد نخستين كه پشتش نهد بر زمين نبرد سرش گرچه باشد به كين صفحه 17 : كنون گرتو درآب ماهي شوي وگرچون شب اندر سياهي شوي وگرچون ستاره شوي بر سپهر ببري ز روي زمين پاك مهــــــر بخواهد هم از توپدر كين من چو بيند كه خاك است باليــن من وصفحه ي 17: از اين نامداران گردن كشــــــــان كسي هم بــرد سوي رستم نشان كه سهراب كشته است و افكنده خوار تورا خواست كردن همي خواستار ودو بيت پاياني همين صفحه (صفحه 17) نيز موقوف المعاني اند. 7- در مثنوي هر بيت قافيه اي مستقل دارد و براي سرودن مطالب طولاني و داستان مناسب است در حالي كه قافيه درغزل در پايان مصراع اول و مصراع هاي زوج مي آيد و معمولاً ابيات غزل بين ((5 تا15)) است و محتوايي عاطفي دارد. درس چهارم مير علم دار صفحه 33 1- ابيات زير نارسايي قافيه دارد: صفحه 26 بيت يازده چه تقصير دارند طفلان من / كه درپاي آب روان جان دهند . صفحه ي 27- بيت دو : مگر كني به جهان بيعت يزيد قبول / دهيم آب به طفلان تو دراين ميدان و بيت چهار = يارب به برادر به چه سان عرض نمايم گويم چه به آن شاه ؟ بود لال زبانم صفحه 28 بيت 1(يك ) = برادر جان ، زجا برخيز وآور ذوالجناح امروز / كه از بهر جهاد اهل كين گردم سوار امروز صفحه 29-بيت ده = خدا ناكرده گرما را ز يك ديگر جدا سازند / نه من روي تو را بينم ، نه تو روي مرا ديگر صفحه 31 بيت 7و8 امير جهان الحذر ، الحذر / زعباس ، شير ژيان ، الحذر برس داد لشكر كه از دست رفت / سيه شد جهان ، الحذر ، الحذر و بيت ده : اگر به قطره ي آبي لبش كند سيراب / دگر به جنگ سپه كس نماند از اشرار 2- صفحه 31 بيت پنج : شمر حضرت عباس و امام حسين (ع) را ((مطلع نورين )) مي داند و در همين صفحه عمرسعد در بيت شش ، امام حسين (ع) را ، امام زمان خويش مي خواند و دربيت هفت حضرت عباس را شير ژيان مي داند. 3- 1- تفاوت در معناي لغوي تعزيه و نمايش است : تعزيه يعني عزا داري و نمايش يعني نمايش دادن يا نمود يافتن كاري است . تعزيه ، گونه اي از نمايش مذهبي است .به ويژه نمايش وقايع كربلاست . 2- فرم وشكل تعزيه ، برخلاف نمايش فاقد پيچيدگي است و از ساختي سطحي و تك بعدي برخــــوردار اسـت به گونه اي كه اجراي آن را بسيار ساده مي سازد و به همين سبب صحنه را به سهولت مي توان به وجود آورد يا تغيير داد . 3- درتعزيه شخصيت نمايشي وجود ندارد، بلكه شخصيت ها كاملاً شناخته شده هستند . لذا گفت و گوي نمايشي در تعزيه وجود ندارد. درواقع نوعي شبيه خواني و نقالي است و به دليل شناخته بودن ، تماشاگران با آنان به راحتي ارتباط برقرار مي كنند. 4- درتعزيه گريم يا اصلاً وجود ندارد يا درحدي بسيار ساده مطرح است . 5- لباس ها در تعزيه معمولاً در دو رنگ قرمز وسبز است درحالي كه در نمايش لباس ها بسيار متنوع است . 6- زبان و بيان در نمايش تابع عوامل متعدد موجود در نمايش است ، درحالي كه در تعزيه بيان ، محاوره اي و عاميانه است . 4- تكليف دانش آموزي درس پنجم - سمك و قطران 1- سوگند خوردن به نان و نمك مردان و به صحبت جوان مردان - پاي بندي به عهد وپيمان و سوگند 2- شير آمدي يا روباه ؟ 3- به عنوان ضمانت و پشتوانه ي عهد و پيمان و سوگند . 4- آتشك 5- صفحه 38- بند دوم سطر چهارم : توكيستي و از كجا مي آيي و به كجا مي روي ؟ و بند پاياني سطر اول : او را دل تنگ ديدم . گفتم : اي پهلوان ، چرا دل تنگي ؟ صفحه ي 39 سطر آخر : هردو باهم عهد كردند . صفحه ي 40 - بند دوم : قطران گفت : اي آتشك ، شير آمدي يا روباه ؟ سطر بعد : قطران نگاه كرد و سمك را ديد. بند آخر - سطر اول - هردو برخاستند و به خيمه ي قطران آمدند. قطران را ديدند بي هوش افتاده . سمك گفت : اي آتشك او را چگونه ببريم ؟ صفحه ي 42 سطر اول - گفتند : اين شخص ديگر كيست ؟ گفت : او برادر من است . 6- سياست بود . سمك و قطران دشمن هم بودند و نقشه كشيدن برضد دشمن سياست است و سمك هيچگاه به قطران قولي نداده بود كه بعد با پيمان شكني به او خيانت كرده باشد. 7- آتشك عاشق دلارام است و فردي فرصت طلب است كه به محض اين كه متوجه مي شود سمك مي تواند او را به محبوبش برساند به راحتي به امير خود خيانت مي كند . 8- فرو بريم : برپا كنيم . قفا زدن : سيلي زدن ، پس گردني زدن . 9- مي گويند يك مرغابي در آب تصوير (نور) ستاره مي ديد ، خيال كرد ماهي است . قصد كرد آن را شكار كند ولي چيزي پيدا نكرد. وقتي چند بار امتحان كرد و نتيجه اي نگرفت ، (آن كار را ) رها كرد . روز ديگر هربار در آب ماهي مي ديد تصور مي كرد همان روشنايي روز قبل است و شكار نمي كرد و نتيجه ي اين تجربه آن بود كه تمام روز گرسنه ماند. 10- گو درس ششم داستان خير و شر صفحه ي 50 1- خير . 2- كشاكش هميشگي نيكي و بدي و حاكميت خوبي ها و اين كه سرانجام نيكي رستگاري و عاقبت بدي تباهي و نابودي است . 3- زيرا شر به سبب بدجنسي تصور مي كرد كه خير مرواريد خود را بعداً پس مي گيرد لذا گفت بايد چشم هايت را ببخشي كه هرگز نتواني آن را پس بگيري . 4- هردو داستان كشاكش نيكي و بدي را نشان مي دهد و مثل اين داستان ، در آن جا نيز هابيل نماد خوبي و قابيل نماد شر و ستمگري است . 5- گوهر اول : همان لعل و گوهر است كه شر آن را از خير مي دزدد و گوهر دوم استعاره از خير است . 6- تكليف دانش آموزي . 7- داستان ((مرد ونامرد)) كه اصل آن از كتاب هزار ويك شب است و آقاي مهدي آذر يزدي آن را بازنويسي كرده است و داستان بينوايان رويارويي ژان والژن و ژاور و داستان هابيل و قابيل . 8- سعي كن تا مي تواني در پي كسب علم و دانش باشي زيرا اين گوهر گرانقدر در انتظار تو نمي ماند. آينه ات را جلا ببخش تا نور حق در آن تجلي كند. (آينه استعاره از دل ) درس هفتم طوطي و بقال صفحه ي 54 1- پيام اين دو بيت با پيام درس يكسان است ، هردو به قياس نابه جا اشاره دارند. مردان حق و انسان هاي معمولي ظاهري يكسان دارند درحالي كه تفاوت آن دو بسيار است . همان طور كه تلفظ شير درنده با شير خوردني يكسان است ولي هركدام ماهيتي جدا دارند. پس نبايد مردان حق رابا سايرين مقايسه كنيم وبامعيارهاي خود،آنان رابسنجيم چون در آن صورت به خطا رفته ايم . 2- دو بيت پاياني در حقيقت نتيجه ي تمثيلي است كه مولوي از داستان خود گرفته است : هزاران پديده ي همانند وجود دارد كه تفاوتشان بسيار است ، بسيار آدم هاي ناپاك و زشت و شيطان صفت وجود دارند كه به ظاهر عابد و زاهد جلوه مي كنند و مردم فريب ظاهرشان را مي خورند پس نبايد ديدي سطحي داشت و انسان هاي وارسته را با آدم هاي ناپاك قياس كرد. 3- زيرا كار طوطي و مرد جولقي هيچ ارتباط و سنخيتي با هم نداشت و قياسي نابه جا بود. 4- الف ) قياس كافران و جادوگران بارگاه فرعون كه خود را با حضرت موسي (ع) مقايسه مي كردند و مي خواستند با او مقابله كنند درحالي كه جادوگران با مكر وجادوگري توانستند ريسمان هايي را چون مار به حركت درآورند ولي عصاي موسي با اشاره و قدرت خداوند به اژدهايي تبديل شد و همه بساط جادوگران را بلعيد. گمراهان و غافلان بين معجزه ي پيامبران و سحر ساحران فرقي نمي نهند. ب) قياس مسيلمه ي كذاب كه خود را با پيامبر برابر دانسته ادعاي نبوت كرد درحالي كه پيامبر به بالاترين مرحله رسيد و در شمار بالاترين انسان ها قرار گرفت و مسيلمه در تاريخ به دليل كثرت دروغگويي به صفت كذاب شهرت يافت . درس هشتم (( گل هايي كه در نسيم آزادي مي شكفد )) صفحه ي 64 1- انقلاب اسلامي ايران و ايثار و از خود گذشتگي مردم در آن دوران . 2- هردو يك پيام و مفهوم را مي رساند. خون و ايمان دريك سو نماينده ي معنويت و تفنگ و شمشير در سوي ديگر نشان خشونت ، بيانگر اين مسئله است كه معنويت ، شهادت و ايمان بر خشونت ، ظلم و استبداد و شمشير پيروز است جمله ي اول مربوط به انقلاب اسلامي و عبارت دوم تصوير قيام عاشوراي حسيني است با اين كه امام حسين (ع) به شهادت رسيدند اما پيروز حقيقي اين ميدان ايشان بودند . 3- با فرا رسيدن آزادي ، هنر و ذوق و استعدادهاي مردم شكوفا مي شود. 4- هنرمندان خود را با انقلاب مردم كه چون قطاري سريع به جلو مي رفت همراه و منطبق كردند. 5- مردم را راهنماي هنرمندان مي داند. خودآزمايي درس خط خورشيد صفحه ي 67 1- شب : نماد حكومت ظلم و ستم و استبداد ، آسمان : خوبي ها و پاكي ها ، فصل خزان : دوران ستم ، ستاره و شهاب : مبارزان راه آزادي ، هواي مه آلود: فضاي شبهه ناك ستم ، پاك كن : مزدوران حكومت نور: امام خوشيد : آزادي 2- قالب نيمايي يا آزاد 3- گاهي شهابي مشق هاي شب آسمان را خط مي زد . پاك كن هايي از ابر تيره - خط خورشيد را پاك مي كرد . خون خورشيد آتشي در شفق زد. ( ممكن است تصور شود وقتي شهاب نماد مبارزان است ديگر نمي تواند تشخيص باشد . درحالي كه وقتي كلمه اي نماد باشد دامنه ي گسترده اي را دربر مي گيرد از جمله معني واقعي خود عبارت نيز مي تواند تعبير شود و لذا مي تواند تشخيص محسوب شود.) 4- امام خميني با رهبري مردم و انقلاب اسلامي ، سرنوشت وطن را دگرگون ساخت و مسير تاريخ اين سرزمين را متحول نمود. 5- درشعر (( آب زنيدراه را )) از مولوي : باغ سلام مي كند، سروقيام مي كند / سبزه پياده مي رود غنچه سوار مي رسد كلمات باغ ، سرو ، سبزه و غنچه مراعات نظير دارد. و بيت هفت بين كلمات شراب ، خراب و مست و خمار مراعات وجود دارد ودرشعر خط خورشيد بين كلمات دفتر ، حرف ، صفحه و در صفحه ي بعد بين مشق شب و خط زدن و پاك كن و بين نور ، خورشيد ، آتش ، شفق و شرق مراعات نظير وجود دارد. درس نهم دريادلان صف شكن صفحه ي 74 1- ازحاشيه ي اروندرودوبه دست جواناني كه درحاشيه ي اروندرودگرد آمده اند و آماده ي هجوم به دشمن اند. 2- در جبهه ها همه ي چيزهاي معمولي ، حقيقتي ديگر مي يابند و اشيا گويي گنجينه هايي از رازهاي شگفت خلقت هستند. 3- تكليف دانش آموزي . 4- بعضي ها وضو مي گيرند و بعضي ديگر پيشاني بندهايي را كه رويشان نوشته اند ((زايران كربلا)) بر پيشاني مي بندند . بعضي ديگر از بچه ها گوشه ي خلوتي يافته اند و گذشته خويش را با وسواس يك قاضي مي كاوند. - بچه هاي مهندسي آخرين كارهاي مانده را راست و ريس مي كنند و ... - بچه ها همان بچه هاي صميمي وبي تكلف ومتواضعي هستندكه هميشه درمسجدونمازجمعه ومحل كارت مي بيني. - آن روستايي جواني كه گندم وبرنج و خربزه مي كاشته ، امشب سربازي است درخدمت ولي امر و ... . 5- از كرخه تا راين ، خط آتش ، بوي پيراهن يوسف - برج مينو ، سجاده ي آتش ، سريال(( ليلي با من است)) كه به شكل فيلم سينمايي نيز در آمده است. 6- صفحه 73= در معركه ي قلوب مجاهدان خدا ، آرامشي كه حاصل ايمان است ، حكومت دارد. و صفحه ي 72- صف طويل رزمندگان تازه نفس - با آرامش و اطميناني كه حاصل ايمان است- وسعت جبهه ي فتح را به سوي فتوحات آينده طي مي كنند. 7- امروزه به معني پيشوا و جلودار و رهبر سردسته به كار مي رود ، در گذشته 1- در هيئت هاي مذهبي به كسي كه بين نوحه خواندن يا سينه و زنجير زدن با صدايي بلند يا حسين ، يا شهيد و ... مي گويد. 2- در فرهنگ معين آمده است:سردم :1- محل اجتماع درويشان ،خانقاه2- اتاقي چوبي كه دردهه ي عاشورانزديك مسجد يا تكيه برپا مي كردند و آن را با شمايل ائمه و بزرگان و قاليچه ها و لوازم درويشي مي آراستند و شب ها از واردين پذيرايي مي كردند و ... 3- (زورخانه) محلي سكو مانند كه مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گيرد و همراه ضرب ، ورزش را رهبري كند . مي توان نتيجه گرفت كه سردم دار به كسي گفته مي شود كه خانقاه دار و يا فردي باشد كه مسؤول آماده كردن اتاق چوبي نزديك مسجد يا تكيه باشد و يا كسي كه در زورخانه آن محل را براي مرشد برپا مي كرده است و با ظرف سردم كه ظرفي برنجي بوده است انعام و پاداش مرشد را جمع آوري مي كرده است . خودآزمايي شعر پاسخ صفحه ي 76 1- اين رسم ايراني كه به هنگام سفر مسافر را از زير آيينه و قرآن عبور مي دهند و مقداري آب نيز پشت سر او مي ريزند . 2- نهاد اين مصراع ((مادر)) است . منظور اين است كه مادرم با آوردن قرآن و آيينه و آب صفا و پاكي و روشنايي معرفت و ايمان را در قلب من وارد مي كند. 3- چراغ نماد ايمان ، استقلال ، آزادي ، فرهنگ ، وطن و خلاصه ي همه ي خوبي ها باشد . 4- با تمام دل خود مي گويم . 5- آماده شدن براي مبارزه با دشمن . 6- شعر سنتي داراي وزن و قافيه است و طول مصراع ها با هم برابر است ولي در شعر نو ، تنها شاخه ي نيمايي آن وزن دارد (شاخه هاي ديگر آن مثل شعر سپيدو انواع ديگر آن وزن عروضي ندارد) قافيه نيز در شعر نو جايگاه مشخصي ندارد و شاعر هرجا ضرورت شعر ايجاب كند از آن استفاده مي كند و طول مصراع ها نيز كوتاه و بلند است و از همه مهم تر اين كه محتواي اشعار نو بسيار گسترده و متنوع است . درس دهم هديه ي نا تمام خودآزمايي صفحه ي 84 1- پدر نيك با چاره انديشي و سخنان به موقع خود رابطه ي عاطفي بين مادر و فرزند را تشديد كرد آن جا كه نيك به علت تحقير شدن هديه اش گريه مي كرد سطل را از دست او گرفته مفيد بودن آن را ستود و با تميز كردن آشپزخانه ارزش استفاده از زمين شوي و سطل را نشان داد و با گفتن اين كه قسمت ديگر از هديه ي نيك اين است كه از اين به بعد او كف آشپزخانه را خواهد شست هديه ي نيك را به هديه اي واقعي و يك كمك مؤثر به مادر بدل كرد و با اين تدابير مادر را از دريافت هديه اش خوش حال كرد. 2- زيرا مي دانست هديه ي جو كه شانه اي با نگين هاي كوچك است قطعاً مورد توجه مادر قرار مي گيرد و ارزش هديه ي اورا دوباره پايين مي آورد. 3- تا ارزش هديه ي برادرش حفظ شود . 4- جو (راوي داستان ) 5- تكليف دانش آموزي . درس يازدهم مسافر صفحه ي 90 1- آخر دنيا جايي كه مرز آفرينش و دنياي خلقت است . 2- عقل مصلحت انديش 3- تيمور لنگ 4- مصلحان ، بهشتي و رستگارند و ستمگران ، بدفرجام و دوزخي . 5- با بيت اول : نيرويي به من ده تا قدرت و توان خود را از روي كمال عشق و نهايت محبت ، تسليم خواسته ها ورضاي تو كنم . بيت دوم : قدرتي به من بخشا تا روح خود را از تعلق به جنبه هاي ناچيز روزگار بي نياز كنم و از هرچه رنگ تعلق پذيرد ، آزادش سازم . 6- ارزشمندي اشك را مي رساند زيرا اشك از دل برخاسته و مظهر احساسات و عواطف پاك انساني است . اظهار فروتني مي كند (من چيزي نيستم ) مي گويد من ابتدا اشك شوق ، سپس اشك دوستي و اكنون اشك اندوهم چون اظهار فروتني مي كند لذا كمال مي يابد. 7- تكليف دانش آموزي 8- درشعر سعدي قطره در مقابل عظمت دريا اظهار فروتني مي كند و همين او را به كمال مي رساند (به در تبديل مي شود ) و دراين جا نيز اظهار كوچكي قطره را به كمال مي رساند. در هردو تواضع و فروتني قطره ها را به كمال مي رساند. 9- تكليف دانش آموزي خودآزمايي درس دوازدهم از كعبه گشاده گردد اين در صفحه ي 96 1- حتي اگر خود بميرد محبوبش (عشقش ) پايدار بماند و عاشق تر شود و خداوند از عمر او بكاهد و به عمر ليلي بيفزايد . 2- بيت 21- از عمر من آن چه هست بر جاي بستان و به عمر ليلي افزاي و بيت 19 - كــــز عشق به غايتي رسانـــــم كاو ماند اگر چه من نمانــم 3- زبان نرم و لطيف و بيانگر احساسات و عواطف و آرزوهاي انساني . 4- چون رايت عشق آن جهانگير شد چون مه ليلي آسمان گير رايت عشق ، مه ليلي وجه : زيبايي مشبه به مشبه مشبه به مشبه رايت عشق مثل مه ليلي آسمان گير شد مشبه ادات مشبه به وجه شبه فرزند عزيز را به صد جهد / بنشاند چو ماه در يكي مهد مشبه ادات مشبه به خودآزمايي درس سيزدهم در امواج سند صفحه ي 102 1- بيانگر زوال حكومت خوارزمشاهي . ( وقتي شاعر يا نويسنده با بيان كلماتي در آغاز نوشته ي خود فضاي كلي آن را مشخص مي كند به آن فضا سازي يا براعت استهلال مي گويند ) 2- آتش هاي ترك : آتش افروزيهاي مغولان ، خون تازيك : خون ايرانيان 3- خون آلودگي ايران كهن و زوال حكومت خود را ديد . 4- در بيت 10- درآن درياي خون در قرص خورشيد / غروب آفتاب خويشتن ديد : منظور آسمان خون رنگ غروب است . در بيت 14- درآن درياي خون در دشت تاريك / به دنبال سر چنگيز مي گشت : منظور خون سربازان كشته شده (خون كشتگان ) كه در دشت نبرد چون دريايي به راه افتاده بود. 5- موج : به كوه گران (بيت هجده ) و به سيماب (بيت بيست و دو ) رود: به سد روان (بيت بيست ) ، اژدهاي زندگي خوار (بيت سي و دو) و درياي بي پاياب (بيت سي و هفت ) 6- با بياني حماسي آن را خروشان ، ژرف ، بي پهنا ، كف آلود مانند سدي روان و اژدهايي زندگي خوار و چون دريايي بي پاياب وصف مي كند . 7- از بيم بدنامي وبراي اين كه بتواند بدون دغدغه بجنگد ودرصورت لزوم بتواند براي تجديد قوا فرار كند. 8- عبور از دريايي عميق بعد از پشت سر گذاشتن جنگي سخت . 9- حكومت وزندگي خود را از دست رفته مي ديد. از درد غرق شدن كودكان مانند موي خود به پيچ وتاب و پريشاني افتادند. 10- چون به پاس هر وجب از خاك اين سرزمين سرها و افسرهاي بسيار فدا شده است ، پس بايد قدر وطن را دانست و آن را كوچك و خوار نشمرد. 11- نمونه ها بسيار است ، جانبازي رزمندگان در رها سازي خرمشهر و ... ( تكليف دانش آموزي ) 12-چهارپاره، ازچند بند هم وزن تشكيل شده است و هر بند شامل چهار مصراع كه مصراع هاي زوج آن هم قافيه اند و پس از مشروطه در ايران ابداع شده است و شامل موضوعات غنايي و اجتماعي است . ولي مثنوي : ابياتي به هم پيوسته و طولاني است كه هر بيت قافيه اي مستقل دارد و از دير باز در ادبيات ما رواج داشته است و موضوعات بسيار متنوعي دارد . نمونه هاي مثنوي : تكليف دانش آموزي خودآزمايي درس چهاردهم صفحه ي 106 1- مردم بي هنر 2- مغيلان مخفف ام + غيلان (غولان ) = مادر غولان . مغيلان يا خار شتر درختچه اي است كه در صحرا مي رويد، چون باد در لاي بوته ي مغيلان صداي هوهويي توليد مي كرد قدما فكر مي كردند كه اين درختچه ماواي غولان است و غول در زير آن ، بچه گذاشته و صداي زوزه باد صداي بچه هاي غول است . به همين دليل مسافران از نزديك شدن به اين درختچه ها بخصوص در شب واهمه داشتند . 3- از اصالت موروثي به گوهر اصل و از اصالت اكتسابي به گوهر تن و گوهر هنر نام برده شده است . 4- خرد و دانش . 5- 1- زبان سرخ سر سبز را بر باد مي دهد . 2- تا مرد سخن نگفته باشد / عيب و هنرش نهفته باشد 3- زبان آيد زيان آيد 4- زبان پاسبان سراست 5- زبان بريده به كنجي نشسته صم بكم / به از كسي كه نباشد زبانش اندر حكم 6- زبان بسته بايد گشاده دودست / زبان بسته بهتر كه گويا به شر 7- زبان ترجمان دل است 8- زبان ، بسيار سر برباد داده است 9- زبان ، سر را عدوي خانه زاد است (وحشي) 10- زبان بند كردن به صد قيد و بند - بسي به زگفتار ناسودمند (اميرخسرو) 11- زبان چرب گويا و دل پر دروغ بر مرد دانا نگيرد فروغ (فردوسي) 12- زبان چيره گردد چوشد دست چير 13- زبان خلق تازيانه ي خداست 14- زبان خوش مار را از سوراخ بيرون آورد . 15- زبان در دهان اي خردمند چيست - كليد در گنج صاحب هنر 16- چو دربسته باشد چه داند كسي - كه گوهر فروش است يا پيله ور (سعدي) 17- زبان دردهان كسي گذاشتن 18- زبان را بپاي از بد انديش و دوست - كه نزديك تر دشمن سزت اوست (سعدي) 19- در فتنه بستن دهان بستن است ( امير خسرو ) 20- اگر خاموش باشي تا ديگران به سخنت آرند بهتر كه سخن گويي و خاموشت كنند (منسوب به سقراط) 21- زبان گوشت است به هر طرف بگرداني ، مي گردد . 22- زبانم مو در آورد . 23- زبان مرغان مرغان دانند 24- زبانش با سرش بازي مي كند . 25- زبان و گوش دادت كلك نقاش كه گاهي گوش شو گاهي زبان باش (وحشي ) (از امثال و حكم دهخدا) 6- آدمي برديگر جانوران به ده درجه كه در تن اوست بر حيوان برتري يافت : پنج درجه ي دروني و پنج درجه ي بيروني كه پنج درجه دروني عبارتند از : انديشه ، به خاطر سپردن ، تخيل و تشخيص و سخن گفتن و پنج درجه بيروني : قوه ي شنوايي ، بينايي ، بويايي ، لامسه و چشايي و از اين قوه ها و نيروها آن چه جانوران ديگر دارند به پاي نيروهاي آدمي نمي رسد. 7- با بند اول درس ارتباط دارد. 8- وقتي اين را دانستي ، زبان را به خوبي و هنر آموختن عادت بده و زبان را جز به خوب گفتن عادت مده زيرا زبان تو دايم همان چيزي را مي گويد كه تو آن را بدان وادار كرده باشي زيرا گفته اند : هركس زبان او خوش تر باشد ، طرف داران او بيشتر خواهند بود و با داشتن همه ي هنرها ، تلاش كن سخن را در جاي خود بگويي زيرا سخن بيجا حتي اگر خوب باشد ، زشت به نظر مي رسد و از سخن بي فايده دوري كن زيرا سخن بي فايده تماماً زيانكاري است و سخني كه از آن بوي دروغ بيايد و بوي هنر از آن به مشام نرسد ، نگفتنش بهتر است . پنج مورد از تفاوت ها : 1- زفان = زبان 2- تو او را برآن داشته باشي : تو آن را بدان وادار كرده باشي 3- سخن به جايگاه : سخن به موقع و بجا 4- سخن نه بر جايگاه : سخن بيجا و بي موقع 5- دوري گزين : دوري كن 6- زشت نمايد : زشت به نظر مي رسد و ... 9- اصالت اكتسابي كه انسان با عقل و خرد خود، آن را كسب مي كند . خودآزمايي درس كدام قبله صفحه ي 107 1- روي برخاك ماليدن و تعظيم كردن در برابر شاه . 2- طمع 3- انسان از نفس شهوت پرست اطاعت نكند. 4- معني :(اي رسول ) آيا ديدي آن كسي كه هواي نفسش را خداي خود قرار داده است ؟ با بيت پاياني تناسب معنايي دارد. خودآزمايي درس متاع جواني صفحه ي 109 1- مرغ زيبا ، متاع ، گنج 2- زيرا مي گويد معني آن را فقط به هنگام پيري خواهد دانست پس سؤال كردن اكنون بي فايده است. اگرمي تواند اكنون قدر جواني را بداند زيرا جواني ديري نخواهد پاييد . 3- قطعه . زيرا چند بيت هم وزن است كه مصراع هاي زوج آن هم قافيه است و وحدت موضوع دارد . 4- پيام شعر اين است كه : انسان در جواني مغرور نيرو و توان خود است وقتي پير شد متوجه مي شود كه پيري ، قدرتمندان را نيز ناتوان مي كند و پروين نيز همين مفهوم را درشعر خود بيان كرده است و البته پروين مي خواهد قدر جواني را بدانيم زيرا زود مي گذرد و چنين نتيجه گيري اي در قطعه ي احمد مشكان طبسي نيامده است . قطعه طبسي دو بيت است ولي ابيات قطعه ي پروين بيشتر است و در قالب مناظره نيز سروده شده است . خودآزمايي درس پانزدهم صفحه ي 118 1- لباس را براي مصونيت و به عنوان حريمي قابل اطمينان در مقابل نگاه هاي پليد مي پوشد . 2- يعني لباس نبايد مثل پوست انسان را عريان و برهنه نشان دهد بلكه به عنوان خانه اي بايدحريم امن او در مقابل نامحرمان باشد و به او آرامش و امنيت ببخشد . 3- فرهنگ و شخصيت و اعتقاد و ارزش هاي اعتقادي هرفرد در لباس پوشيدن او هويدا مي شود. 4- پوچي و دروغين بودن بخش هايي از تمدن غرب . (فرهنگ برهنگي غرب ) 5- برخي معتقدند حجاب محدوديتي براي فعاليت هاي اجتماعي است درحالي كه چنين نيست . پوشش و حجاب به انسان آرامش و مصونيت مي بخشد و باعث مي شود به جاي آراستن ظواهر با آسودگي به فعاليت بپردازد و به جاي اين كه به زن و مرد بودن خود بينديشدبه انسان بودن خود فكر كند و به عنوان قطره اي به درياي جامعه بپيوندد . 6- فعاليت دانش آموزي به منابع زير مي توان مراجعه كرد: 1- الجزاير مردان مجاهد از حسن صدر 2- الجزاير و مسئله ي حجاب از فرانتس فانون 3- زنده بادآزادي از علي وافي خودآزمايي درس شانزدهم صفحه ي 123 1- در عهد پيغمبر مسجد جايي بود كه مسلمانان آن جا جمع مي شدند و پيامبر در همان جا كارهاي امت را حل و فصل مي كردند. در دوره هاي بعد اهل حديث حلقه هاي خود را در آن جا بر پا مي كردند و صوفيه براي اعتكاف در مسجد خلوت مي گزيدند و حوزه هايي براي مقابله و تلاوت و تعليم تجويد و قرائت قرآن در آن جا تشكيل مي شد. 2- ناشي از تنوع و اختلاف نژاد اقوامي كه سرزمين آن ها به وسيله ي مسلمانان فتح مي شد. 3- زيرا تمام تصوري كه از زيبايي در ذهن معماران و هنرمندان بوده است در مسجد مجال بروز يافته است . هنرهاي مختلفي از قبيل : معماري در توازن اجزا‌ ، نقاشي در نقوش و الوان كاشي ها ، خوش نويسي در الواح و كتيبه ها ، شعر در موعظه ها ، موسيقي در صداي مؤذن و بانگ قاري و واعظ و صنايع دستي براي تكميل و تزيين اين مجموعه ي الهي به ميدان آمده اند . 4- جلوه هاي گوناگون فرهنگ و هنر اسلامي در طي قرن هاي دراز در بناي مسجد مجال بروز يافته است پس يك مورخ مي تواند با مطالعه در مساجد ، تصوير روشني از تمدن و تاريخ اقوام مسلمان عالم را پيش چشم خود مجسم كند . 5- احياي هنرهاي قديم براي ترميم واصلاح آن چه ازاين ابنيه ي خدايي فرسوده شده است وتعيمرهرچه از آن جمله در حال ويراني است . 6- كه مردم مساجد را خالي نگذارند و درمساجد شركت داشته باشند . 7- بر اساس شماره ي حروف ابجد عدل مظفر : ع = 70 ، د = 4 ، ل = 30 ، م = 40 ظ = 900 ، ف = 80 ، ر = 200 اين اعداد را جمع مي كنيم : 1324 = 200 + 80 + 900 + 40 + 30 + 4 + 70 سال 1324 هـ .ق به دست مي آيد كه سال تأسيس مجلس شوراي ملي سابق بوده است . خودآزمايي درس هفدهم كلاس نقاشي صفح ي 127 1- اسليمي : از طرح هاي اساسي و قراردادي هنرهاي تزئيني ايراني مركب از پيچ و خم هاي متعدد كه انواع مختلف آن با شباهت به عناصر طبيعت مشخص مي گردد .(معين) شكل تغيير يافته ي كلمه ي اسلامي . 2- گرته برداري (گرده برداري ): با خاكه ي زغال و غير آن ، تصوير چيزي را طراحي كردن (معين) 3- بي رنگ : نمونه و طرحي كه نقاش به صورت كم رنگ يا نقطه چين بر كاغذ مي آورد و سپس آن را كامل رنگ آميزي مي كند ، طرح اوليه 4- روزگاري : از روي طرحي نقاشي كردن 5- نقطه چيني : خط يا سطحي را به وسيله ي نقطه هاي متعدد پركردن . صورتگري : نقاشي 2- در دو بند اول درس كه جملاتي شعر گونه به دنبال هم آورده است و همچنين در صفحه ي 126 پاراگراف دوم دست معلم ازوقب حيوان روان شد ، فرود آمد ... به طور كلي نحوه بيان ادبي دركل متن ذوق شاعري نويسنده را به ما گوشزد مي كند. 3- 1- ايجاز و كوتاهي جملات 2- استفاده از كلمات هماهنگ و متناسب 3- پرهيز از تكرار . 4- مسلمانان معتقد بودند خداوند خالق انسان و طبيعت است و شبيه سازي از روي انسان در اسلام شرك به شمار مي آمده است و اگر كسي انساني را به تصوير مي كشيد ، مي گفتند در آخرت بايد درآن روح بدمد و مورد بازخواست قرار گيرد و كشيدن چهره ي انسان را نوعي شرك مي دانستند و به خصوص در مسجد آن را حرام مي دانستند و تاكنون نيز اين عقيده وجود دارد كه نصب عكس در مسجد كراهت دارد. 5- حرفي به كارش بود (كنايه از مشكل داشت ) ، دستي نازك داشت (ظريف مي كشيد) ، صورتك به رو نداشت (تظاهر نمي كرد) و ... . 6- سادگي و صميميت درآن حاكم بود، دل خواه و روان بود . خشك نبود و خنديدن در آن روا بود. 7- برآمدگي پشت و سم ها ي اسب ، شتابان خط هايي در هم كشيد و علفزاري ساخت و حيوان را تا ساق پا در علف نشاند . خودآزمايي درس هجدهم - مشروطه ي خالي صفحه ي 135 1- يكي از راه هاي طنز استفاده از مسائل عادي زندگي و ارتباط دادن آن با مسائل و مشكلات سياسي و اجتماعي است و دهخدا با استفاده از مشاجره پدر ومادر خود مي خواهد كلاهبرداري و دروغگويي وكلا را در زمان خود بيان كند. 2- بسته شدن عقد دختر عمو ، پسرعمو در آسمان ، سي وسه بندم به تكان افتاد . (در پزشكي قديم معتقد بودند كه استخوان هاي بدن آدم با سي وسه بند به هم متصل شده است ) 3- بي سواد ، زيرا تفاوت عقد نامه و وكالت نامه را متوجه نمي شود . 4- نويسنده خود نيز با دختر عمويش نامزد بوده و مي دانسته كه جدا كردن نامزد از نامزد چه ظلم عظيمي است . 5- براي اعتراض به دخالتهاي روسيه در امور داخلي ايران و اعتراض به محمد علي شاه عده اي از مبارزان مشروطه در سفارت انگليس و عده اي در شاه عبدالعظيم دست به تحصن زدند. 6- زيرا مي داند مردم از وكيل خير نخواهند ديد همان طور كه مادرش خير نديده بود . 7- ننه ، جاپن ، پتل پورت . 8- تكليف دانش آموزي . خودآزمايي درس نوزدهم - حاكم و فراشان صفحه ي 140 1- يعني آن وقت سروكارت با فراشان خواهد بود كه با چوب دستي هاي خود حساب تو را مي رسند و تو را كتك مي زنند . 2- نظام عريض و طويل تشريفاتي دربار در اواخر قرن سيزدهم هجري . 3- توجهي نشان نداد ، اعتنايي نكرد ، خود را به نفهميدن زد . امروزه ضرب المثل (( خودرا به كوچه علي چپ زد .)) را نيز درهمين معنا به كار مي بريم . 4- حكيم باشي ، آشپز باشي ، حاكم باشي ، قزاق باشي ، تفنگدار باشي و ... 5- سطرچهار : درپيشاپيش آنان يك نفر سرخ پوش ديوچهر و درپشت سرآن ، ده بيست نفر سوار با تيپ مي آيند. سطر پنجم : به ما گفت راست ايستاده هنگام عبور آن ، كرنش و تعظيم نماييد . ودرسطر هفتم : آن هم ابداً به روي بزرگوار خود نياورده . خودآزمايي غزل مرغ گرفتار صفحه ي 142 1- بيت هشتم - گر شد از جو شما خانه ي موري ويران خانه ي خويش محال است كه آباد كنيد 2- بيت سوم بين گل ، لاله ، شمشاد و مرغ بيت ششم : بيستون ، شيرين و فرهاد 3- آزادي 4- از اشاره و تلميح به اين داستان مي خواهد بگويد سختي هاي بسيار بر سرراه آزادي و آزادي خواهان قرار دارد ، مبادا با گفتن و بزرگ كردن اين مشكلات ، آزادي خواهان را نا اميد و مأيوس كنيد . اشارات و معني بيت: (كوه بيستون : مشكلات و موانع راه مبارزه شيرين : آزادي فرهاد : آزادي خواهان مشكلات بر سرراه آزادي قرار دارد مبادا با خبرهاي ناگوار ازآزادي ، مبارزان را غمگين و مأيوس سازيد .) 5- مسائل اجتماعي از قبيل آزادي ، وطن ، بيزاري از ظلم و ... خودآزمايي درس بيستم - سفر به بصره صفحه ي 148 1- مي خواستم بروم ، سوار شو (سوار اسب شو) ، وارد شويم 2- به دو دليل 1- فقر وبينوايي 2- تا وزير بداند كه ناصر خسرو درفضل و دانايي مرتبه ي بالايي دارد و وقتي بر نوشته ي او آگاهي مي يابد بداند كه چه شخصيتي دارد و درچه مرتبه و موقعيت علمي اي قرار گرفته است تا وقتي نزد وزير حاضر مي شود شرمنده نشود . 3- گهي زين به پشت : چون به بصره رسيديم ، از برهنگي و عاجزي به ديوانگان مانند بوديم . گهي پشت زين : بعد از آن كه حال دنياوي ما نيك شده بود و هريك لباسي پوشيديم . اين هردو حال در مدت بيست روز بود . 4- در پايان نتيجه مي گيرد: من اين فصل را آوردم تا مردم بدانند كه به شدتي كه از روزگار پيش آيد نبايد ناليد و از فضل و رحمت كردگار نااميد نبايد شد كه او رحيم است . 5- خورجين بي مقدار و بي ارزش . در مكي ، دمكي . خودآزمايي پرستو درقاف صفحه ي 152 1- زيرا خود را به پرستويي تشبيه كرده كه براي يافتن خدا به اوج قاف (مدينه و بقيع ) پر كشيده است مثل سفر پرندگان در منطق الطير عطار كه براي رسيدن به سيمرغ (خدا) به سوي قاف پرواز كردند . 2- حديثي است كه درموسم حج شانزده هزارفرشته ازآسمان به زمين مي آيند ، با توجه به اين حديث پس مي توان عطر بال فرشتگان را حس كرد و علاوه بر اين مدينه محل نزول وحي بوده است و عطر بال جبرئيل ، فرشته ي حامل وحي را هنوز هم مي توان با مشام جان بوييد . 3- بوي مدينه مي آيد - شهري سپيد پوش - دوست دارم مدينه را بغل كنم . 4- درآن زمان باران مي باريده است و بوي خوش خاك مدينه از باريدن نم نم باران برخاسته بوده است . 5- امام سجاد(ع) بعد از شهادت شهيدان كربلا هرگز در سايه نياسود و بعد از وفاتش نيز برفراز مزارش گنبدي برپا نشد (گنبد ساخته شد ولي آن را خراب كردند ) اكنون نيز مزارش گنبدي ندارد تا او را از آفتاب و تابش داغ آن مصون بدارد ، گويي كه پيمان امام تاكنون هم باقي است . 6- يعني آن همه عظمت بقيع وشرح دردها را كه مانند دريايي است در سفر نامه ي خود كه مانند كوزه اي است . بريزم و بيان كنم ، ولي نمي توانم . گر بريزي بحر را در كوزه اي چند گنجد قسمت يك روزه اي 7- زبان درس(( پرستو در قاف)) ساده ، روان و البته مقداري ادبي است . در((سفر به بصره)) نشانه هايي از كهنگي زبان ، كلمات قديمي ، فعل هاي پيشوندي وساخت هاي كهن دستوري ديده مي شود و البته نثر ساده ي حدود هزار سال پيش است . خودآزمايي درس بيست و يكم زندگي من صفحه ي 158 1- لامسه 2- به علت مشكلات گاهي شكست مي خوردم ولي هيچ گاه نا اميد نمي شدم و دوباره پيش مي رفتم . 3- كتاب را نور خورشيد و ادبيات را بهشت خود دانسته است . 4- رابرت بريل مبدع خط بريل ، رودكي ، دكتر طه حسين ، ابولعلاي معري ، اديب نيشابوري 5- تكليف دانش آموزي . خودآزمايي درس بيست و دوم پيرمرد چشم ما بود صفحه ي 164 1- تكليف دانش آموزي 2- محله ي شميران در تهران . 3- چون نيما در بند خانه نبود و وظيفه اش را به عنوان پدر وشوهر خوب ادا نمي كرد. 4- خير ، آل احمد مي گويد : (پيرمرد تا آخر عمر يك دهاتي غرب زده در جنجال شهر باقي ماند . يك دهاتي به اعجاب آمده و ترسيده و انگشت به دهان ) يا ( با ادب شهر نشيني اخت نشده بود. پس از اين همه سال كه درشهر به سربرده بود ، هنوز دماغش هواي كوه را داشت ) 5- از رفت و آمدهاي بسيار جوانان به خصوص در چنان وضع بد اقتصادي . 6- درشعرهايش . 7- نيمامانند مرواريد، شخص نادروارزشمندي بودكه در زمانه ي حقير و درميان مردمي كه او را درك نمي كردند زندگي مي كرد وتا سال ها كسي حرف و شيوه اش را نمي شناخت . 8- بند دوم صفحه 159 - تا اواخر سال 26 يكي دوبار به خانه اش رفتم - خانه اش كوچه ي پاريس بود . شاعر از يوش گريخته و دركوچه پاريس ! عاليه خانم رونشان نمي داد و پسرشان كه كودكي بود ، دنبال گربه مي دويد و سروصدا مي كرد. صفحه 162 بند دوم : شبي كه آن اتفاق افتاد ما با صداي در از خواب پريديم اول گمان كردم ميراب است خواب كه از چشمم پريد و از گوشم ، تازه فهميدم كه در زدن ميراب نيست و شستم خبردار شد ... درتمام درس جملات كوتاه به كار رفته است . خودآزمايي درس بيست و سوم نمونه هايي از اشعار اقبال لاهوري صفحه ي 169 1- انسان (خود شاعر) در بي همزباني و تنهايي و بي همدردي 2- كسي كه خار(مشكلات ) مي بيندولي ازچمن مي گويد(زيبايي ها را مي بيند ) و باديدي مثبت به امور نگاه مي كند . 3- در بيت اول قطعه ي سروري : خدا آن ملتي را سروري داد كه تقديرش به دست خويش بنوشت 4- زندگي بايدحركت و تكاپو داشته باشد زيرا زندگي راكد چيزي جز نيستي نيست . خودآزمايي شعر لاله ي آزاد صفحه ي 172 1- آبم نم باران است ، فارغ ز لب جويم تنگ است محيط آن جا در باغ نمي رويم (نفي آسايش جويي زيرا اگر به دنبال آسايش بود در باغ مي روييد . ) من لاله ي آزادم خود رويم و خود بويم در دشت مكان دارم ، هم فطرت آهويم (نفي دست پرورد بودن زيرا آزاد هستم ونياز به باغبان وپرورش دهنده ندارم . ) 2- بند سوم : هر صبح نسيم آيد ، بر قصد طواف من 3- مي گويند : صحراي ختن به دليل روييدن زعفران و گياهان خوشبو، معطر و خوشبو است و آهويي كه در اين صحرا مي چرد چون از اين گياهان مي خورد خون در نافه اش به مشك بدل مي شود . 4- بند دوم : بر ساقه ي خود ثابت ، فارغ ز مدد كارم من لاله ي آزادم ، خود رويم و خود بويم بر فطرت خود نازم ، وارسته ضميرم من آزاده برون آيم ، آزاده بميرم من 5- داستان ليلي و مجنون - درس دوازدهم : از كعبه گشاده گردد اين در 6- بر فطرت خود نازم وارسته ضميرم من آزاده برون آيم آزاده بميرم من به فطرت آزاده ي خود افتخار مي كنم زيرا از همه وابستگي ها رهيده ام ، من آزاده متولد مي شوم و بي هيچ وابستگي مي ميرم . خودآزمايي درس بيست و چهارم تا هست عالمي ، تا هست آدمي صفحه ي 177 1- لاله ي دامان كوهسار، سبزه ي بهار ، صوت بلبل ، آبشار ، خاك كشور ، ذوق كودكي ، پند مادر ، بار شكر ، بنفشه ، نازبوي ، آب جو 2- لفظي كه پيش هر سخنش مرا به سجود مي آورد . مقصود اين است كه لفظي بسيار ارزشمند است و به دليل عظمت و ارزشش مرا به تعظيم در مقابل خود وا مي دارد. 3- تأكيد و جاي گزيني بيشتر در ذهن خواننده . 4- شاعر : صفيه ي گل رخسار - لايق شير علي نويسنده : صدر الدين عيني - كمال عيني .

هیچ نظری موجود نیست:

نظرشمابه این وبلاگ