۱۲ آذر ۱۳۸۸

اصطلاحات و کنایات در کتابادبیّات فارسی 2

سال دوم دبیرستان (عمومی ) هر گونه تصحیح و تکمیل مایه سپاسگذاری است . مدرسه¬ی شاهد فاطمیه ناحیه 2 ص 1 ، درس اوّل (الهی): دلنشین ک : تأثیر گذار ، روح افزا . مفتاح بودن ک : مایه¬ی گشایش بودن . مرهم بودن ک : مایه درمان و آرامش بودن . بلانشین ک : مصیبت دیده . پوشنده ک :مخفی کننده . عمر کاستن ک :پیر شدن . ص 2 ، ( همای رحمت ): ب 1 : سایه افکندن ک : حمایت کردن ، مورد لطف و رحمت قرار دادن . ب4 : در خانه¬ی کسی را زدن ک : گدایی کردن ، درخواست کردن . ب6 : عَلَم کردن ک :معروفیت بخشیدن ، شهرت دادن . ب7 : به سر بردن ک : به پایان رساندن ، کامل ردن . ب11: راه گرداندن ک : دور کردن . ب12 : دم زدن ک : سخن گفتن . ب13 : آشنا ک : معشوق . ص 4 ، (توضیحات ): سرمستی ک : سرخوشی ، نشاط . پیشامد ک : حادثه ، اتّفاق . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص7 ، درس دوم (ادبیات حماسی ) روی دادن ک : پیش آمدن . برجسته ک : برگزیده ، برتر . ص8 ، (رستم و اشکبوس): ب2 : نبرد جستن ک : جنگی و پر خاشجو بودن ، سربه گرد آوردن ک : نابود گشتن . ب3 : گرد رزم به اندر آمدن ک : رسیدن به حد نهایت جنگ . ب4 : برآویختن ک : گلاویز شدن . ب7 : روی پیچیدن ک : روی برگرداندن ، فرار کردن . ب9 : جام باده جفت بودن ک : اهل بزم و خوشگذرانی بودن . ب12 : رزم آزمای ک : جنگجو ؛ باز جای شدن ک : فرار کردن ، ناستادن . ب 13 : نان گران کردن ک : توقف کردن ، ایستاندن اسب . ب14 : خندان ک : با تمسخر (یکی از معانی با کنایه¬ای واژه ). ب 15 : ک: رستم ؛ کام دیدن ک: به آرزو رسیدن . ب 16 : پتگ ترگ بودن ک : عامل مرگ بودن . ب 18 : ک : نابکار . ب 21 : نبرده ک : جنگ جو . ب 23 : خندان شدن ک :مورد تمسخر قرار گرفتن . ب 26 : زمان سر آوردن ک : مردن ، فرا رسیدن مرگ . ب 27 : توان مایه ک : ارزشمند . ، کمان ره کردن ک : آماده¬ی تیر اندازی شدن ب 28 : به روی اندر آمدن ک : نقش زمین شدن . ب 30 : در کنار داشتن ک : در آغوش گرفتن . ب 32 : باریدن ک : فرود آمدن به شدّت و کثرت هر چیز . ب 36 : را به جنگ مالیدن ک : ابراز خشم کردن . ب 39 : بوسیدن ک : مماس شدن . ب 40 : بوسه دادن : ک :ابراز تقدیر و احترام و علاقه کردن( دست بوسی کنایه از ابراز احترام است ) ب 41 : احسنت و زه گفتن ک : تشویق کردن . ب 42 : ک : مردن ص 11 ، بیاموزیم : بیت حافظ : بر باد بودن ک : معدوم و ناپدید بودن ، فانی ودن . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 12 ، درس سوم ( حمله¬ی حیدری ): ب 1 :نظر گشودن ک : نگاه کردن ؛ کمر بستن ک : آماده شدن به انجام کاری . ب 2 : گرد برافشاندن ک :به سرعت حرکت کردن ، کاری بودن ک :در بلندا و نهایت کاری بودن . ب 4 : نفس راستین کردن ک : نفس عمیق کشیدن ، آماده شدن . ب 5 : خدا ک : حضرت محمد (ص). ب 6 : سر در گریبان فرو بردن خدا ک : حضرت محمد (ص).شرمنده شدن . ب 7 :شیر خدا ک : حضرت علی (ع ). ب 8 :مصطفی ؤ حضرت محمد (ص). ب 9 : ک : به سوی چیزی رفتن . ب 10 :در کاری را بستن ک : مانع انجام آن کار شدن ، کاری را انجام ندادن . ب 11 :رنگ باختن ک : ترسیدن . ب 12 :برگشته بخت ک :سیه روز . ب 13: علم کردن ک : بلند کردن ؛ شیر اله ک : حضرت علی (ع) . ب 14 :پا افشردن ک : اصرار کردن (گر چه در ان بیت معنای نزدیک کنایه هم مورد نظر است ). ب 14 : دندان به دندان خاییدن ک : ابراز خشم کردن . ب 15 :رخ نمودن چیزی ک : رو کردن ، رفتن ، ابراز وجود کردن . ب 16 :دیدن ک : تجربه کردن . ب 17 :بردمیدن ک : بلند شدن . ب 20 :غضنفر ک : حضرت علی (ع) ؛ وصّی نبی ک : حضرت علی (ع) . ب 21 :کار ساخته شدن ک : سرانجام یافتن ، به فرجام رساندن . ب 24 :به سر کوفتن ک : ابراز تاسف و ناراحتی کردن . ب 25 :رنگ پریدن ک : ترسیدن ؛ تپیدند ک : ترسیدن . ب 26 :از پای در آوردن ک : کشتن . ب 28 :در خاک غلطیدن ک : نقش زمین شدن ، مردن . ص 14 ، خود آزمایی 6 : ب 2 :دست یافتن ک :ظفر یافتن ، غالب شدن . ب 3 : خدو انداختن ک : توهین کردن . ب 5 : بی محل ک : نا بجا ، نا مناسب . ب 7 : تیغ زدن ک : جنگیدن ؛ بنده بودن ک : مطیع و فرمانبر بودن ( گرچه معنای ظاهری نیز مورد نظر است ). ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 16 ، درس چهارم ( بچّه های آسمان ): تاریخ ادبیّات : س 3 : بار چیزی را بدوش کشیدن ک : متقبل شدن زحمت آن کار . س4 : تنگ دستی ک : فقر و نداری . س 5 : دور از چشم ک : پنهانی . متن درس ، ص 16 : س 5 : به چشم خوردن ک : دیده شدن . ص 17 : س 2 : خشک شدن ک : بی حرکتی در کاری که انجام می شود ، جمودت در کار و عقاید ؛ در کاری فرو رفتن ک : انجام آن کار به افراط ( در کاری فرو بردن ک : وادار به انجام کاری کردن ) س12 : خواب بودن ک : غافل و بی خبر بودن . س16 : دل بخواهی ک : مورد علاقه و میل . س 17: جمع کردن حواس ک : دقیق شدن ، به دقّت عمل کردن . ص 18 : س 1 : به کاری افتادن ک : سرگرم انجام آن کار شدن . س2 : دل خواستن ک : علاقمند بودن . س 4 : بی امان ک : شدید ، سریع . ص 11 : س 13 : لبخد بر لب نشستن ک : خندیدن . س 18 :گرم کردن ک : آماده شدن . ص 20 : س 5 : حو شدن ک : مشغول شدن کامل به کاری ، توجّه کردن به کسی یا چیزی . س 9 : به پشت کسی زدن ک : متوجّه کردن . س 22: به راه افتادن ک : حرکت کردن . ص 21 : س 1:از نفس افتادن ک : خسته شدن . س9 :موج زدن ک : وجود و بروز چیزی به نهایت . س 16 :جان گرفتن ک : نیرو گرفتن . ص 22: س 4 :پشت سر گذاشتن ک : رد کردن ، جلو زدن . س 20 :پشت سری ها ک : عقب مانده ها . ص 23 : س 1 :نا کام ک : بی بهره ، محروم . س 5 :نیمه جان ک : بسیار بی رمق و ناتوان . س 9:تنگاتنگ ک : نزدیک و قریب ، قرب . س 11:شانه به شانه ک : کنار هم ، به موازات هم . س 14 :روی زمین پخش شدن ک : بر زمین افتادن . ص 24 : س 6:رنگ باختن ک : ترسیدن . س7 :خود نمایی کردن ک : اظهار وجود کردن ، جلوه گری کردن . س13:کف زدن ک : تشویق کردن. س14:دست کسی را فشردن ک : ابراز احترام و علاقه کردن . س17:از دست دادن ک : محروم شدن . س23 :سر به زیر داشتن ک : شرمنده بودن (معنای ظاهری نیز مورد نظر است ). س24:سر بالا آو.ردن(سر افراختن ) ک : بلند مرتبه بودن، به خود بالیدن (معنای ظاهری نیز مورد نظر است ) ص 25 : س13 :خشک شدن ک : مات و مبهوت شدن . س18 :سر به زیر انداختن ک : ابراز ناراحتی و تاسف کردن . س24 :آتش و لاشن ک : مجروح ، در هم بر هم ، تکّه و پاره شده . ص 26: س1:بی جان ک : نا توان ، بی رمق . س2:سر در گریبان ک : به فکر فرو رفتن . س6 و س13 :در واژه های : نور باران ، باران « باریدن » را به مفهوم کنایی کثرت در بر دارد . س12 : طواف کردن ک : اظهار بندگی و اخلاص کردن ، تقدیس کردن . س13 :بوسه باران کردن ک : نهایت تقدیر و احترام را ابراز کردن . آورده¬اند که ............، ص 27 : س5:چشم افتادن ک : دیدن ، دل سوختن ک : ناراحت و متاثر شدن بر کسی . س8 :بدست آوردن ک : فراهم آوردن ، کسب کردن . س12:خاستن به کاری ک : آماده انجام شدن ، آغاز کردن . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 29 ، درس پنجم ( ادبیّات داستانی معاصر ): س1 :روی آوردن ک : توبه کردن ، اقبال ، میل کردن . س11:سرگرم کردن ک : مشغول شدن . تاریخ ادبیّات ، ص 30 : س2:رهسپارشدن ک : رفتن ، عازم شدن س11 :به سر رسیدن ک : به پایان آمدن . س12:چهره در نقاب خاک کشیدن ک : مردن ، مدفون شدن . ص30: درس پنجم (کباب غاز ) س1 : هم قطار ک: همانندان ، همکاران ، هم ردیف . س2 : صحیح ک : درسته ، کامل . س3 : نوش جان کردن ک : بهره مند شدن ، کامروا شدن (خوردن نیز نوعی بهره گیری .) ص 31 : س2:در میان گذاشتن ک : مشورت کردن . س3:جلو کسی در آمدن ک :ابراز وجود کردن ، مهارت و لیاقت خود را نشان دادن ، س9:خط کشیدن ک: کنار گذاشتن ، محو کردن . س9:سماق مکیدن ک : کامیاب نشدن در کاری ،انتظار بیهوده کشیدن و سرانجام محروم ماندن . س12:پای کاری افتادن ک : فرصت انجام کاری پیش آمدن . س13:شکم را صابون زدن ک : به خود وعده خوش دادن که غالباً به حصول نمی پذیرد ، خود را آماده خوردن غذایی کردن مخصوصاً در مهمانی . س14:ساعت شماری کردن ک: انتظار کشیدن . س17:اوقات تلخ ک: غمگین ، عصبانی . س17:از سر بیرون کردن ک : فکر نکردن ، جدا کردن از سر و اندیشه . ص32 : س4:رو به راه شدن ک : به سامان رسیدن ، آماده شدن ، تدارک شدن . س9:آسمان جل ک : فقیر ، بی خانمان س9:بی دست و پا ک : عاجز ، نا توان . س11:غول بی شاخ و دم ک : سخت درشت اندام و بلند قد و دور از آداب ، س12:از سر کندن ک : رفع مزاحمت کردن . س13:هفت قرآن به میان آوردن ک : بلا به دور کردن . س14:گل به سر کسی زدن ک : گلپوش کردن ، بهره مند و کامروا کردن ، لذّت بخشیدن . س16:پا برهنه ک : ندار ، فقیر . س18:چشم بد دور ک : بلا به دور . س19:مادر مرده ک : ناراحت ، غم زده ، مصیبت دیده . س22:خورد رفتن ک : کهنه شدن ، رنگ و لعاب از دست دادن ، از بین رفتن . س23:کش رفتن 1 ص: دزدیدن . س25:خاک بر سر شدن ک : بیچاره شدن . ص33 : س5 :آبرو ریختن ک : رسوا کردن ، بی اعتبار شدن . س6 :دست نخورده ک : کامل ، استفاده نشده . س6 :سر به مهر ک : کامل ، استفاده نشده . س8 :برو برگرد نداشتن ک : حتمی بودن ، تردید نداشتن . س9 :دست و پا کردن ک : فراهم کردن . س11:کشف آمریکا ، شکستن گردن رستم ک : کار دشوار انجام دادن . س12 :از دست ساخته بودن ک : توانایی داشتن . س13 :چند مرده حلاج بودن ک : توانایی داشتن . س13 :از یزیر سنگ چیزی را پیدا کردن ک : یافتن چیزی به هر شکل ممکن و دشوار . س15 :سرخ و سیاه شدن ک : شرمنده شدن . س15 :بریده بریده ک : قطع شده . س17 :قید چیزی را زدن ک : منصرف شدن از آن . س19:خاک بر سر ریختن ک :چاره اندیشیدن . س23 :بچه قنداقی ک : کم فهم ، زود باور . س24:بچّه¬ی آرام ک : فهمیده ، آگاه . ص34 : س1 :پاپی شدن ک : اصرار ورزیدن . س1:حساب کسی را به دستش دادن ، ک : حق آن را ادا کردن ، مزد پرداختن . س9 :سوار کردن ک : نقشه کشیدن . س9 :دست زدن ک : استفاده کردن ، بهره مند شدن . س11:بی پا ک : ناقص . س12 :نشخوار کردن ک : مکرراً کاری را انجام دادن . س15 :سر دماغ آمدن ک : شاد شدن . س16 :گره گشودن ک : حل مشکل کردن . س17:به خرج دادن ک : بروز دادن ، صرف کردن ، نشان دادن . س19 :جان گرفتن ک : نیرو گرفتن . س19 :دستگیر شدن ک : متوجه شدن . س20 :مهار شتر را به جا بنی کشاندن ک :از تلاش کردن برای رسیدن به هدفی ، هدایت امر به سویی . ص35 : س1 :جویده ، جویده ک : مقطع . س1 :ندیده ، نشنیده ک : بدیع ، تازه . س5 :نو نوار شدن ک : سر و وضع مناسب یافتن . س7 :دست به دامان شدن ک : کمک خواستن ، متوسل شدن ، التماس کردن . س7 :در شکم جا نداشتن ک : سیر خوردن . س10 :دل از عزا در آوردن ک : به خواسته¬ای بطور کامل رسیدن (اینجا : خوردن غذای دلخواه ) س11 :وبال جان کسی شدن ک : مایه عذاب و ناراحتی او شدن . س14 :دهان باز ماندن ک : تعجب کردن . س14:گردن دراز ک : متجاوز از حد خود . س20 :خرامان رفتن ک : مبتکرانه و مغرور رفتن . س23 :دلربایی ک : زیبایی . س24 :خون سردی 1 ص : بی تفاوت ، بی توجه . ص37 : س1 :سر سوزن ک : مقدار بسیار کم . س2 :چانه گرم شدن ک : پر حرفی کردن . س2 :نوک کسی را چیدن ک : به او اجازه حرف زدن ندادن ، کسی را وادار به سکوت کردن س4 :بی چشم و رو ک : بی حیا ، بی شرم . س6 :بر منکر کسی یا چیزی لعنت فرستادن ک : تأید کردن . س11 :به آسمان رفتن چیزی ک : اوج گرفتن ، به حد اعلای خود رسیدن . س13 :کبادّه کاری را کشیدن ک : ادعای تبحّر در کاری داشتن . س15 :چین به صورت انداختن ک : مخالف شدن ، در غضب شدن . س17 :کاسه و کوزه یکی شدن کنایه از صمیمی شدن . س19 :یک صدا ک : همراه ، با هم ( یک صدا بودن : همرأی و هم عقیده بودن .) س22 :هم قطار ک : هم ردیف . س25 :حق کسی را کف دست او گذاشتن ک : مجازات یا تنبیه کردن کسی ، کسی را به کیفر مناسب رساندن . ص38 : س1 :شست خبر دار شدن اص : آگاه شدن از موضوع ، چیزی . س4 :دل تپیدن ک : دلهره داشتن ، ترسیدن . س 6:شش دانگ ک : کامل . س 6:مست کردن ک : از خود بی خود کردن . س 7:دامن از دست رفتن ک : بی اختیار شدن . س 7:سر توی حساب بودن ک : آگاه و واقف بودن . س 9:دم را خوش نخواندن ک : روش مناسب اختیار نکردن ، تشخیص درست واقعه را ندادن س 10:تا مزه مزه خوردن ک : سیر خوردن . س 10:سر از تن جدا کردن ک : کشتن . س 18:دو دل ک : مردّد . س 18:چشم بر چیزی یا کسی دوختن ک : کمال توجّه و اعتنابر کسی داشتن . س 21:زیر بغل کسی را گرفتن ک : به او کمک کردن . س 21: دست و پا کردن ک : فراهم کردن . س 24:به شکم کسی بستن ک : به خورد کسی دادن . س 22:خالی نبودن عریضه ک : حفظ ظاهر کردن . ص39: س 1:دماغ سوخته ک : شکست خوردن ، ناکام و افسرده شدن . س 3:دورو ک : متظاهر . س 9:در رفتن فنر ک : از دست دادن کنترل . س 10:به نیش کشیدن ک : بی ادبانه خوردن . س 11:روی کسی را زمین زدن ک : تقاضای کسی را رد کردن . س13 : قحطی زده ک : گرسنه . س 13:به جان چیزی یا کسی افتادن ک : به حساب آن رسیدن ، ستیزه کردن . س 13:یک چشم به هم زدن ک : فوراً . س 16:کلک چیزی را کندن ک : آن را محو کردن ، نابود کردن . س 16:قدم به عالم نهادن ک : متولد شدن . س 17:استخوان خور ک : حریص ، گدا صفت . س 20:ته بشقاب را لیسیدن : با دلگی غذا خوردن ، غذا را تا پایان با حرص خوردن . س 21:حسابی ک : کامل . س 23:کرکس صفت ک : حریص . س 25:آب به دهان خشک شدن ک : وحشت کردن ، تعجب کردن . ص40 : س 1:کار از دست کسی ساخته بودن ک : توانایی انجام کار داشتن . س 3:خدا بیامرز ک :از بین رفته . س 4:بوقلمون ک : بی ثبات . س 7:حساب کار را کردن ک : متوجّه شدن ، متوجه وضع و موقعیت خود شدن . س 7:سر سوزن ک : بسیار کم . س 7: از تک و تا انداختن ک : تغیر در رفتار دادن ، امکان تلاش را از کسی گرفتن . س 8:دل به دریا زدن ک : تصمیم گرفتن و در کاری بی پروا وارد شدن ، هر چه بادا باد . س 9:آب نکشیده ک : بسیار رکیک . س 11:گل انداختنه ک : خوش آب و رنگ ، روی سرخ شده از شرم . س 11:خانه خراب ک : بدبخت . س 11:تا حلقوم بلعیدن ک : سیر خوردن . س 12:دن و ایمان باختن ک :منکر تعهدات شدن ، اختیار خود را از کف دادن . س 20:چشم جایی را ندیدن ک : به نهایت درجه خشمگین شدن . س 21:شاخ در آوردن ک : متعجب شدن . س 21:نمک نشناس ک : نا سپاس ، حق ناشناس . ص41 : س 5:بی چشم و رو ک : بی حیایی ، بی شرمی . س 5:خم به ابرو نیاوردن ک : هیچ نوع اظهار کراهت و ملامت ننمودن . س 10:پشت دست داغ کردن ک : توبه کردن ، هرگز و دیگر بار کار را نکردن . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 43 :درس ششم (گیله مرد ) س 3:افسار گسیخته ک : بی نظم ، سر خود ، لاابالی . ص44: س 7:دل پر داشتن ک : ناراحت بودن ، کینه داشن . س 9:از چشم کسی دیدن یا دانستن ک : آن کس را مسئول و و مسبب وقوع کار یا حادثه شمردن . س 12:گوش بدهکار نبودن ک : بی توجه بودن ، بی اعتنا بودن . س 13:دست بردار نبودن ک : اصرار کردن ، باز ماندن . س 14:زخم زبان ک : دشنام دادن ، سخن تلخ گفتن درباره¬ی کسی . س 14:حساب پاک کردن ک : تسویه حساب کردن ، معامله به مثل کردن . (حساب کهنه پاک کردن ک : انتقام گذشته را گرفتن .) س 17:به این مفتی ک :به این آسانی ، به راحتی (مفت ک : هر آنچه بی زحمت و آسان بدست آید .) س 19:کار کسی را ساختن ک : تعرّض کردن ، گوشمالی کردن (اینجا : کشتن ). س 20:بند آمدن ک : قطع شدن ، پایان گرفتن . س 21:یک چشم به هم زدن ک : فرصت بسیار کم ، اندک زمان . ص45 : س7 :ساختن که کسی ک : ساز و کار بودن با او . س7 :یخ کردن ک : سرد شدن . س11 :مزه¬ی چیزی را چشیدن ک : تجربه کردن چیزی . س23 :چهار چشم شدن ک : با دقّت و کنجکاو بسیار در کسی یا چیزی نگریستن . س24 :به جیب زدن ک : دزدیدن ، به سرقت بردن . ص46 : س2 :به کلّه زدن ک : خطور کردن ، به ذهن آمدن (اینجا : دیوانه شدن ). س2 :پا افتادن ک : پیش آمدن ، فرصت فراهم شدن . س8 :خفه کردن ک : ساکت کردن . ص47 : س5 :دست و پای خود را جمع کردن ک : حواس جمع کردن ، بر دقّت خود افزودن . س10 :رو شاخ بودن ک : قطعی و حتمی بودن . س21 :پا رسیدن ک : وارد شدن . س22 :لخت کردن ک : غارت کردن ، شدن دزد همه¬ی اموال را به ستم . ص 49: س12 :علمدار شدن ک : رهبری کردن ، پیشرو شدن . س13 :درو کردن ک : کشتن یا از میان برداشتن دست جمعی . س14 : به درک فرستادن ک : کشتن . س15 :زبان داشتن به اندازه کف دس( زبان دراز بودن ) ک : گستاخ بودن ، خارج از حد ادب سخن گفتن . س15 :به داد رسیدن ک : یاری کردن ، به کمک کسی شتافتن . س16 :سر جای خود نشاندن ک : با سخن یا کاری حد و مرتبه کسی را به او نشان دادن تا تخطّی نکند . س20 :بر سر آمدن ک : حادث شدن ، پیش آمن ، به انتها رسیدن . ص 50 : س3 :لال شدن ک : سکوت کردن . س5 :لرزیدن ک : ترسیدن ، مضطرب و ناراحت بودن . س5 :دل خراش ک : آزار دهنده . س5 :اختیار از کف ربودن ک : از خود بیخود شدن . س8 :کهنه کار ک : آزموده ، پر تجربه . س8:استاد ک : پر تجربه ، ماهر . س14 :دل خراشیدن ک : ناراحت کردن ، ازار دادن . س14 :ریش ریش کردن ک : آزرده کردن ، (ریش کردن زخم : عذاب و درد کهنه را تازه کردن .) س16 :حکم فرما ک : چیره ، حاکم ، مسلّط . س15 :دندان به هم خوردن ک : اضطراب و نگرانی داشتن . ص51: س6 :کف دست کسی گذاشتن ک : جزای عمل کسی را به او ردادن . س6 :رجز خواندن ک : مفاخرت کردن ، بیان مردانگی و شرافت خود نمودن . س11 :نسل کسی را برداشتن ک : او را کشتن ، نابود کردن . س15 :دل خنک شدن ک : رضایت خاطر پیدا کردن . س16 :له له زدن ک :اشتیاق داشتن به انجام کاری ، علاقه داشتن به چیزی یا کسی . س16:دست وپاچه شدن ک : مضطرب و سراسیمه شدن . س22 :هفت کفن پوساندن ک : مدت ها پیش مردن . س22 :قرآن مهر کردن ک : سوگند خوردن . س22 :زیر چیزی زدن ک : انکار کردن ، حاشا کردن (زیر قول زدن ک : خلف وعده کردن ). ص52: س4 :خون خوردن ک :کشتن (اینجا : خونخوار ک : قاتل ، خونریز .) س11 :فرمانبر ک : مطیع . س11 :چشم سفیدی زدن ک : بیهوش شدن ، غش کردن . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص54: ، درس هفتم ،( سووشون ) س8 :خوشه چین ک : گدا (، اینجا مفهوم ایهامی بکار رفته ) ص 55: س11 : :پیر شدن ک : عمر طولانی کردن . س15 : خروس خوان ک : صبح زود . س20 : :چانه گرم شدن ک : پر حرفی . س24 : قربان رفتن ک : خود را فدا کردن . ص56: س2 :تیغ کشیدن آفتاب ک :طلوع کردن آفتاب . س11 :یک تنه ک : تنها ، به تنهایی س 14 : روی سر ریختن ک : هجوم آوردن . س15 :دل از جا کنده شده ک : ترسیدن . س16 :پی کردن ک : متوقف کردن (معنی لغوی : زدن رگ پای اسب است . رک : دهخدا ). س18 :آخ گفتن ک : هیچ گونه اعتراضی نکردن . س23 :خم به ابرو آوردن ک : ناراحت و خشمگین شدن ، عکس العمل نشان دادن . ص57 : س6 :زبان بسته ک : خاموش ، ساکت ، گاه به رقّت و شفقت به حیوان یاانسان نادان گویند . س10 :داغ شدن پلک ک : آماده شدن برای گریه . س11 :هم پا ک : همراه ، برابر . س14 :هم عنان ک : همراه ، برابر در مسیر . س18 :دست نشانده ک : گماشته ، فرمانبردار ، مأمور ،مزدور . س25 :جلوی خود را گرفتن ک : خود را کنترل کردن . ص 58 : س5 :بیخود ک : یاوه ، بیهوده . س6 :هم قسم شدن ک : پیمان بستن . س7 :دست به روی دست نهادن ک : معطل و بیکار بودن ، دست از کار کشیدن ، بی توجّهی کردن . س11 :آب از سر گذشتن ک : نازل شدن آفات و حوادث به حدّ کمال . س13 :روی سفید کردن ک : مایه افتخار و مباهات شدن ، آبرو داری کردن (ابته در این جمله به طنز در معنای عکس خود بکار رفته .) س17 :پایمال شدن ک : نابود شدن .(پایمال شدن خون ک : هدر رفتن خون ) ص59 : س7 :سیاه پوش ک : عزادار ، سوگوار . س13 :راست بیخ گلو گذاشت ک : تحت فشار گذاشتن ، اسرار کردن به انجام کاری . س18 :مسخره بازی ک : کار بیهوده کردن . س19 :کفری کردن (کفر کسیرا در اوردن ) ک : او را بسیار عصبانی کردن . س25 :سلام دادن ک : ابراز احترام کردن . ص60 : س13 :حالی شدن ک : فهمیدن . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شعر حفظی (آواز عشق ): ب 1 :چپ و راست ک : هر سو . ب2 :یار ک : مثل ، همتا . ب5 :کمینه ک : فرو مایه ، دون و پست ، ناقص . ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ص 64 ،ادبیات پایداری : س2 :پایداری ک : مقاومت . س5 :بزرگ داشت ک : ارج نهادن ، گرامی داشتن ، س7 :چار چوب ک : محدوده . س11 :چشم انداز ک : منظر ، بعد مورد نظر . ص 65 ، درس هشتم (کلبه¬ی عمو تم ): س4 :تهی دست ک : فقیر . س5 : به راه انداختن ک : مؤسس کاری بودن ، آغاز کردن . س11 :دو رویی ک : غیر صادق بودن ، منافق بودن . س11 :جانکاه ک : مولم ، عذاب آور ، کشنده . س20 :دهن کجی کردن ک : مسخره کردن .(به تن او پیراهن نامناسب و زشت به نظر می آمد) . س27 :رو در بایستی ک : ملزم کردن خود (بی رو در واسی ک : تعارف .) ص 67: س1 :به راه افتادن ک : حرکت کردن . ص 68: س4 :دست زدن ک : حداقل لمس کردن . س5 :به دست آوردن ک : کسب کردن . س16 :تیره روز ک : بدبخت . س18 :دل خواستن ک : علاقه مند بودن . س20 :دل جویی ک : سعی در کسب رضایت ، تلاش در رفع کدورت . ص69 : س 2 : به کاری انداختن ک : کسی یا خود را گرفتار آن کار کردن . س7 :سنگدل ک : بی رحم ، جفا کار . س10 :به خدمت کسی رسیدن ک : تنبیه کردن. ص 70: س8 :نفس داشتن ک : زنده بودن ، توانایی و نیرو داشتن . س10 :دل پذیر ک : خوشایند . س11 : تسلیم شدن ک : پذیرفتن ، قبول کردن . س23 :دست روی کسی بلند کردن ک : تنبیه کردن ، کتک زدن . س23 :نیستم ک : حاضر به انجام این کار نیستم . س15 :از جا در رفتن ک : عصبانی شدن . س17 :بی شعور ک : نادان . ص 71: س6 :از دست برآمدن ک : توانایی انجام داشتن . س 7: نورانی ک : روشن . س10 :روشن ک : واضح . س8 :دندان قروچه کردن ک : ابراز خشم کردن . ص72، (تو را می خوانم ) م 2 :بزرگ شدن چهره (گشاده رویی ) ک: شادمانی ، انبساط خاطر . م 3 :پشت سر نهادن ک: سپری کردن ، گذراندن . م 6 :غیر انسانی ک: وحشیانه . م 8 :بر کاری بودن ک: تصمیم انجام آن کار را داشتن . م 9 :رویا روی شدن ک: مقابله کردن . ص 74 ، درس نهم (در بیابان های تبعید ) : م 3 :چشم پر خاک شدن ک: آواره شدن . م 3 :چشم پر از شبنم یخ زده داشتن ک: توانایی گریه نداشتن با وجود بغض ، نیامدن اشک از فراوانی گریه . ص 75 : م 5 :سرگردان ک: آواره . م 3 :نو شکفته ک: جوان . م 8 :خانه خراب کردن ک: آواره کردن (خانه خراب ک: بیچاره ). م 10 :راه کاری باز بودن ک: اجازه داشتن به آن کار ، امکان انجام آن کار را داشتن . م 11 :برخود پیچیدن ک: عذاب کشیدن ، نا خوش شدن . م 11 :خندیدن ک: ابراز شادمانی کردن . م 23 :زهر پاشیدن (زهر ریختن ) ک: کینه¬ی شدید و دشمنی خود را به کار بردن قهر خود را به کمال صرف کسی کردن . م 25 :دهان پر از خاک شدن ک: سکوت کردن ، آلودگی . ص 76 ، (از یک انسان ) : م 1 :دهان بستن ک: خاموش کرن ، به سکوت واداشتن کسی را . م 10 :خونین چشم ک: ستمکار ، قاتل . م 10 :خونین دست ک: خونریز ريالقاتل ، م 11 :رفتنی ک: نابود شدنی . ص77( آورده¬اند که ... ) س 5 :پیش بردن ک : انجام دادن . س 7 :زاییدن ک : به وجود آمدن . شعر حفظی ( رباعیّات خیام ) ب1:جام گرفتن ک : به عیش و نوش پرداختن . ب5 :محیط شدن ک : مطلّع و واقف شدن ، دانا شدن . ب6 :ره بردن ک : نجات یافتن ، خلاصی پیدا کردن ، راه حل جستن . ب6 :در خواب شدن ک : مردن . ص80 ، درس دهم ( دخترک بینوا ): س 5 :سرشناس ک : مشهور ، نامی . س 7 :به سر بردن ک : سپری کردن . س 9 :تیره روزی ک : بدبختی ، بیچارگی . س 12 :کمر بستن به کاری ک : آماده انجام آن کار شدن ، سرگرم انجام آن کار شدن . ص 82 : س 16 :سر خاراندن ک : بهانه آوردن ، تعلّل کردن . ص 83 : س 1 :بر سر آمدن ک : رخ دادن ، پیش آمدن . س 3 :راه کاری را گرفتن ک : سرگرم انجام آن شدن ، به سوی آن حرکت کردن . س 3:پا به کاری گذاشتن ک : سرگرم انجام آن شدن ، به سوی آن حرکت کردن . س 6 :سر گشته ک : سراسیمه ، سرگردان . س 8 :حدّ علم کردن ک : ابراز وجود کردن ، خودی نشان دادن . س 17 :به جان آمدن ک : به ستوه آمدن ، خسته شدن به حد کمال، صبر نداشتن . ص 84 : س 10 :به هم پیچیدن ک : در هم فرورفتن . س 14:در میان گرفتن ک :محاصره کردن . س 15 :گریبان گرفتن ک :باز داشت کردن ، مانع شدن . س 17:از سر گرفتن ک : شروع کردن دوباره ، از نو به کار پرداختن . ص 87 ، درس یازدهم (هدیه¬ی سال نو ) : س 3 :فرو دست ک : بی چیز ، فقیر . ص 88 : س 2 :از دست دادن ک : محروم شدن . ص 89 : س 12 :رنگ از چهره پریدن ک : مضطرب شدن . س 25 :سرد ک : افسرده ، بیحال . س 25 :خشک ک : افسرده ، بی حال ، بی فایده . س 25 :باریدن ک : پی هم ریختن هر چیزی ، فرو آمدن به کثرت و شدت . ص 90 : س 4 :زیر و رو کردن ک : به هم زدن ، بررسی کردن . س 5 :برق زدن چشم ک : خوشحال شدن س 18 :بر سر آمدن ک : گرفتار شدن . س 22 :از دست ساخته بودن ک : از عهده بر آمدن . ص 91 : س 4 :از نظر افتادن ک : ارزش خود را از دست دادن . س 8 :خشک شدن ک : بی حرکت ماندن . ص 92 : س 2 :به هوش آمدن ک : به حال عادی خود برگشتن ، متوجّه موضوع شدن . س 18 :زیر پا کردن ک : طی کردن . س 21 :سر دادن ک : آغاز کردن . ص 93 : ( مائده های زمینی ) : س 12 : به سر بردن ک : گذراندن عمر . س 24 : در بر گرفتن ک : احاطه کردن .

هیچ نظری موجود نیست:

نظرشمابه این وبلاگ